آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

 

 

 

 فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست

 سجاده زردوز که محرابِ دعا نیست
 
 
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟
 
 
از شدت اخلاص من عالَم شده حیران
 
تعریف نباشد ابدا قصد ریا نیست
 
 
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
 
 
یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست
 
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست
 
 
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
 
بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست
 
 
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

گفتند که این بهره بانکیست ربا نیست
 
 
از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
 
 
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
 
به به چه نمازی ست همین است که گویند

 

تکرار مکررات...!

حرفی برای گفتن باقی نمانده ای دل 

در زمهریر زندان زنجیر گشته انسان! 

 

ناقوس مرگ برکش در نیمه های امشب 

سیمای عدل و احسان در خون گشته غلتان! 

 

فریاد واحسینا  پیچیده در دو عالم 

مستان به صف نشستند  گردن برهنه یاران! 

 

دیریست خون چکیده از فرق پیر دلها 

یارب شفا بفرما   خون گشت قطره باران! 

 

تصویر مرغ مستم بر آتش دل تو 

گه یک نظر بفرما  گاهی دوقطره باران! 

 

یک شب فروغ جانت صید رمیده ام کرد 

بندت به گردنم باد   ای کوکب خرابان! 

 

ویرانه گشته این دل  در زیر سایه سارت 

آباد کن خرابات   ای یوسفم به کنعان! 

 

مشقم چو گشته امشب  شعر عصای موسی 

تفسیر کن بفرما  این راز بر اسیران!!

دلتنگم...

نه برای کسی... از بی کسی ...!!!

خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!!

نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!!

تنهایم...

تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!!

اما مشتاقم!!!

مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند...

تنهایی!!!

من تنها نیستم,

اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است.

من تنها نیستم,

لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند.

من تنها نیستم

چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من

بوی عشق...

بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان می دهد

ناله هایت بوی عشق و بوی باران می دهد

دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا

دستهایت درد هایم را تسلا می دهد

وقت رفتن لحظه ای برگرد و قبرم را ببین

این نگاه آخرت امید ماندن می دهد

نیست از من قدرتی بوسیدن چشمان تو

زخم های مرده ام را دیدنت جان می دهد...

زندگی درکشورهای مختلف دنیا

ژاپن: 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 3 ساعت تماشای تلویزیون ، 1 ساعت کار با اینترنت،1ساعت تماشای پلی بوی

 

--ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی

 

--آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

ادامه مطلب ...

کجاست باران...

خالی ام از حرف

 

پُرم از دلتنگی

 

تشویش هجرت باران

 

خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها

 

آلوده ام به روزمرگی

 

دورم از عشق

 

بی میلم به گفتن یا نگفتن

 

حنجره را  رغبتی به فریاد نیست

 

تلخم  ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم

 

از خود فرسنگها فاصله دارم  ..فاصله ای که کم نمی شود

 

در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم

 

خسته ام  ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان

 

این درد تا درد بعدی ..

 

فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام ..

 

کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ...

 

کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی  مِهر...

 

کجاست آن در که به نور باز شود ..

 

کجاست باران

 

کجاست...

امشب غرق بارانم

خدایا ..

هیچ می دانی که همیشه به موقع به دادِ دلم .. تو می رسی ؟؟

آنجا که خسته ام .. آنجا که دل شکسته ام ..

آنجا که از همه ی عالم و آدم گسسته ام ..

همیشه تو همان دستی هستی که می گیری از دلم غبارِ غمها را

مرسی  خدایِ  قطره ها ... بارانت بر دلم بارید و نگاهِ من تر شد

و من ... از یمنِ وجودِ تو ... تازه تر شدم

دلت را دست کم نگیر

          

 

من فرمانروایِ دلِ خویشم

در قلمرویی که نامش احساسِ من است

جایی که در آن ..دلم همیشه پیروز است

 

دارم خودم رو دلداری می دم ...

بد نیست گاهی آدم عاشق خودش بشه ...

 

من اگر غمگینم،من اگر مسکینم

من اگر غمگینم،من اگر مسکینم

من اگر داغ بزرگی به دل خود دارم

من اگر راه خوشی نسپارم،من اگر خنده تلخی کردم

من اگر غصه عشقی خوردم

من اگر تنهایم،همه از دست دل است

من به صد قافیه ی تنهایی،من به هر قافله شیدایی

من به هر قاصدک رسوایی،من به هر شاپرک لیلایی

درد اندوه دلم را گفتم

ادامه مطلب ...

دلتنگی های دل من ...

 گاهی دلم از هر چه آدم است می گیرد...!        نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بـه شکل ِ بی تو می میرم ..!

              گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد

                           

         ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگری است!

سفره ی خالی

امروز دوستی شعری خواند زیبا بد نیست شما هم بخوانید :

یاد دارم در غروبی سرد سرد
میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد کهنه قالی میخرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان باباحلقه بست
عاقبت اهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نانه تازه هوش از سر برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا: سفره ی خالی هم میخری؟

آنقدر....

آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است ...  

حالا اما نمی خواهم برخیزم می خواهم اندکی بیاسایم فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام ...

به چه فکر می کنم ؟

به چه فکر می کنم ؟ انتقام از آن هایی که هیچ وقت نبودند... آن هایی که می توانستند باشند ولی نخواستند... فراموش نکرده ام که هرچیزی که می تواند باشد در اصل نباید باشد...

...یادم باشد

سلام
می شناسی ؟
چندین بار است در
پس این کوچه ها سلامت کرده ام
می شناسی ؟
همان رهگذر تنها
همان که روزی با روی باز به او سلام کردی
نمی دانم چرا دگر سلامم را جواب نمی دهی ؟
ولی من باز هر صبح بعد از یک جدال سخت
به رویت لبخند می زنم
و به تو می گویم

ادامه مطلب ...

سیب بچین حوا!

   باز هم سیب بچین حوا!

    من خ س ت ه ا م

  بگذار از این جا هم

بیرونمان کنند.....

 

 

افسوس

هوای دلم هوای بی بارانیست 

میان ازدحام آدمیان کسی به یادم نیست  

دل زمین خشک است  سر تا سر قحطی

آسمانیان چشم انتظارند

اما حیف که خورشید مستقیم می بارد و

از تابش باران خبری نیست که نیست

کاش می آمد خبری از دل سنگین ابرها

می آمد خبری از ریزش توام نم نم ها و غم ها

اما حیف که خورشید مستقیم و بی امان می بارد

آری مدام ذکر افسوس دارم بر لب

چند روزیست شب نشده 

ادامه مطلب ...

روی ...

                                                       روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن
از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن



آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن
وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن



تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه
شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه



دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی
عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی



آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن
دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن



ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن
به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن



عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن
پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن!



مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن
دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن


رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن
عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن


قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن
روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن

 

زندگی به مرگ گفت:

زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟

         چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!!

         زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم

      و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی

     مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!!

      زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟

             اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد :

     دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت :

    تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید...

 

وقتی از غربت......

وقتی از غربت ایام دلم می گیرد‎‎
مرغ امید من از شدت غم می میرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد.

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره. .وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه. وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستای ظریفش لای انگشتات گم میشد. وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش اونها رو می لرزوند.

دلتنگ


گاهی دلتنگ میشوم...


گاهی دلم فریاد می طلبد از سر شادی ، از سر غم از سر دلتنگی...


گاهی چشمانم را هدیه میکنم به هق هق های بسیار !


گاهی سرمای دستانم ، گرما را تمنا میکند.


گاهی بغزهای مداوم مسیر زندگی را پر پیچ و خم میکند و دشوار !


گاهی دلتنگ میشوم...


دلتنگ بی دقدغگی ... دلتنگ تمام روزهای کودکی ... دلتنگ لحظه های ناب عاشقی


دلتنگ دلتنگی ...

ادامه مطلب ...

آنجا و اینجا ...

اینجا آسمان ابریست ،

آنجا را نمیدانم...

اینجا شده پائیز ،

آنجا را نمیدانم...

اینجا فقط رنگ است ،

آنجا را نمیدانم...

اینجا دلی تنگ است ،

آنجا را نمیدانم...

 

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است!

نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن ...

 

استاد دکتر علی شریعتی

...

خدایا این چه رسمیست؟

چرا دنیا پر از دلتنگیست ؟

چرا در کنار هم نیستیم و در حسرت .... دلتنگیم ؟

 شنیدم که میگویند:

                            مهم در کنار هم بودن نیست....

                                          مهم در یاد هم بودن است....  اما

           تنها به یاد هم بودن ، پر از دلتنگیست....

            پس چه فایده دارد به یاد هم بودن ها...وقتی دلتنگی! ! ؟

من اینگونه می اندیشم ......

هم باید  در یاد هم بود و هم در کنار هم .... تا دلتنگی از بین رود....

 آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااای رفیقان:

             بودنتان را دریغ نکنید که من اینجا دلتنگم...

من و خدا...!

دیشب وقتی حالم گرفته بود و لب پنجره اتاقم ایستاده بودم و از اونجا داشتم به آسمون نگاه میکردم آروم چشمام و بستم..

وقتی ذهنم یکم آروم شد دیدم خدا داره از دور میاد پیشم!منم با حالت عصبانیت گفتم:

خدایا تو مگه بنده هات رو دوست نداری؟!مگه بعد از دمیدن روحت تو جسم مون ما رو اشرف مخلوقاتت نکردی؟!

پس چرا داری اذیتم میکنی یا به قول بقیه داری امتحانمون میکنی؟!

خدا امد جلوتر و دستامو گرفت و تو صورتم نگاه کردو خیلی مهربون بهم گفت:چی میخوای؟بگو تا بهت بدم..

منم گفتم:بیا دنیا رو قسمت کنیم!آسمون مال من ابرش واسه تو،ماه مال من خورشید مال تو،دریا مال من موجش واسه تو...

خدا هم خندش گرفت و تو چشمام نگاه کرد و گفت:

تو بندگی کن همه دنیا مال تو..من هم مال تو..

اینجا بود که وقتی چشمامو باز کردم دیدم صبح شده منم گوشه اتقم نشستمو خوابم برده

خدا کنه که خدا کاری کنه که ما همه واسش بندگی کنیم تا همه چیز داشته باشیم و هی از این و اون شاکی نباشیم.

آمین

عید قربان



عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و


مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها،


رسیدن به عشق) فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است.


رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار،


اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى


پیدا کرده قربانى مى کند تا سبکبال شود.


یا صاحب الزمان (عج)


توکه یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
عزت زیاد التماس دعا

خدا ...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا منو یادت رفته

....

در میان آنچه نوشته اند

شگفت ترین است ، دفتر عشق 

هوشیارانه به خواندنش نشستم

ورقی چند در وصف شادی

و همه دفتر پر ز غم ؛

فصل پر حجمی برای وصف هجران

بخش کوتاهی نشان از وصل یاران ،


بی نتیجه تا به پایان

سخن از رنج دوری ، اشک و غم

تا ابد شرح و حواشی

صد مجلد پشت هم

با همه اوصاف اما ، ای نظامی

آن که ره یافت و پیمود تویی ،

چه کسی این معضل حل کند

جز همان عاشق که معشوق باز یابد ؟

« یوهان ولف گانگ فن گوته »

سـر گـیـجـه ...

 

امـروز تنـهایی ام بـه تـوان تنـهایی تـاریخ رسیده است

شک لعـنتی ات را بـه کـوزه ها بـسپار

بیـا بـگو تـمام آنچه را دیگران گفـته بـودنـد ، نـمی گـویی

بیـا بـگو بلدی دست دراز کـنی و عـریـضه ای کـه نـوشته ام را زیـر بالشت خـدا بگذاری

بیـا بـگو کـه بی خیال حـرفـهای چـرت دیگـران شده ای

یـعنی بی خیال ایـن داستان های تـکراری ات ، شک و ظـن و بـد گمانی

گـاهی خیال می کـنم الان است کـه روحم بـترکد ، دلـم بـترکد ، مـغـزم بتـرکد

بـبین ایـن جور وقـت هـا یـاد خدا کافـیـست

        ایـن جور وقـت ها همـین کـه بخـندی کافیـست

        ایـن جـور وقـت ها آدم زرنـگ نـشو ، دست پیـش رو نگـیر و بـرو

مـن سالهاست زخمی همـین رفـتارها هـستم

مـن سالهاست خسته هـمین حرفـها هـستـم

مـن امــروز تنـهایی ام کـوهی شـده بــر دوشم ...

اگــر می تــوانی زیــر بـغلم را بگـیر که صـاف بایـستم

یـادت بـاشد مـن سالـهاست خـدا را در آغـوش گرفـته ام

یـادت بـاشد مـن از طـوفـان گـریـختـه ام

یـادت بـاشـد مـن بـار و بنـدیـلم را از گـذشته بـسته ام ... کـه ایـنک اینـجایم

یـادت بـاشد مـن همـیشه بـرای تـنها رفـتن و رفـتن آمـاده ام ...

یـادت بـاشد مـن روزهـاست از سلام کـردن می تـرسم

یـادت بـاشد مـن از کلمه هـای درد آور فــرار کــرده ام

سـرگـیجـه دارم ...

لــعنـت بـه سر گیـجـه هـایی کـه حـاصل این کـلمـه هـاست

کـاشکـی مـست بـودم و سرم بـه دیـوار خـورده بــود

کـاشکی کـم خـوابی و کـم خـونی بــود ...

 کـاشکی سر گـیجه داشتـم امـا سـرگیـجه ام حـاصل ایـن کـلمه هـای لـعنـتی نبـود ...

بــه مـن سلام نکـنید ... آهـای بـا تــوام ... نــزدیـک من نـشو

مــن از هـمه آدمـهای مـثل تـو گـریـخـته ام ... می تـرسم

نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند! ....

اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای

و همه آنچه نداری
کسی است... ,

شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آنچه ندارد تویی...

نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند! ....