آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

همه ی داشته هایم...

سکوت و سکوت و گاهی اشک و حسرتی که تمام نمی شود

و منی که ذره ذره تمام می شوم و تویی که ممنوعی برای من ...

و زندگی ای که تمام نمی شود

و دلخوشی هایی که ممنوع است و شاید حتی حرام ...

این همه ی این روز های من است ...همه ی داشته هایم...

دل شکسته

اگه میتونی منو دعا بکن، من که دستم به خدا نمیرسه...

بازهم هیچ راهی به مقصد نرسید، من هزارو یک شبه معطلم...

تاته جاده‌ی دنیارفتمو، بازهم انگارسرجای اولم...

چرادنیا باتمام وسعتش، محرمی برای زخم من نداشت...

پای هرچی که دویدم آخرش، حصرت داشتنشو رودلم گزاشت...

آی خدا منو با خودت بربه روشنی، آخه هیچکی مثل تو منو دوست نداره...

لک زده دلم واسه یه همزبون، شیشه‌ی دل همه سنگ شده...

میدونی دلیل گریه‌هام چیه...؟ آی خدا دلم برات تنگ شده......