آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

ای کاش همه به جایی برسیم که هر روز بگوئیم :


ای فردا، هر چه می توانی کن؛


که امروز را به تمامی زیسته ام ...!

یکنفر در همین نزدیکـی ها

چیزی

به وسعت  یک زندگـی برایت جا گذاشته است

خیالت  راحت  باشد

آرام چشمــهایت را ببند

یکنفر برای همــه  نگرانـی هایت بیدار است

یکنفر کـه از همـه زیبایـی های دنیا

تنها تو را باور دارد ...

بدون شرح

 

 

از یک سو، دلتنگی است....
 
تمامی روزهایی که گذرانده‌ام، چه خوب و چه بد و هر چه باشند، دیگر تکرار
 
 نخواهند شد
 
و این به خودی خود، یعنی
 
گذر عمر..

من پـــر از تنـهاییـــــــــم

من پـــر از تنـهاییـــــــــم
خالی از هر شور و شــــوق
خلوتم سرشار از بوی ســـکوت
لحظه ها گاهی سیاه ، گاهی کبود
من پر از دلتنگیم ، اما همه بیگانه اند
کس نمیداند چه میخواهد دلم ... شاید که من دیوانه ام ...

رد پاهایم را پاک می کنم



به کسی نگویید




خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!



کم آورده ام ...!!!!!!!!!!


من روزی در این دنیا بودم.

کاش ...

در شهر صدای پای مردمانیست که همچنان که تو را میبوسند

طناب دار تو را می بافند

مردمانی که صادقانه دروغ می گویند و

عاشقانه خیانت می کنند

کاش دلها آنقدر پاک بود که برای بیان

دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود

کاش.....

...

 

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟

فرمود چهار اصل

دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم

دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم

دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم

یادت نخواهم انداخت ، که برگردی !!! اگر مهم باشم .... یادت خواهم ماند!!!

اینجا فقط واژه می فروشیم و سکوت می خریم چه تجارت دردناکی است .

خستــه ام...

نـــه نمیــــدانــــی!

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد

پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،

در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!

نـــه نمیــــدانــــی!

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد

ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام

چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد...!

نقطه ...

بهــــ انـــدازهـــ یـــــ تــمــــامـــــ ســـهــــ نـــقـــطـــهــــ هایــــــ دنــــیــــآ بــآ تــــو حــــرف دآشـــــتم

امآ

نـــقـــطـــهـــــ

.

...

این رو بدون که:عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است.گوش کردن نیست درک کردن است.دیدن نیست احساس کردن است.جا زدن نیست صبر کردن است.پس ... چه دعایی کنمت بهتر از این:

خنده هایت از ته دل و گریه هایت از سر شوق

ایستادگی

ایستادگی کن تا روشن بمانی

شمع های افتاده خاموش میمیرند..

" دکتر شریعتی"

پرواز

دلم تنگ است

دلم پرواز میخواهد

تا کجایش را نمیدانم

از زمین بیزااااااااارم...


نگران نباش...

حال دلم خوب است

آرام ...

گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک 
 میسپارد...

چراکسی نمی فهمد...

میگفتند: سختی ها نمک زندگی اند...

اما چراکسی نفهمید "نمک"برای من که خاطراتم زخمی است...

شور نیست...

مزه "درد"می دهد...

حرمت...

دیوانه میشوم وقتی، پشت این نقطه چیزی را نمیبینم! پشت این همه حرف برایم جز دلواپسی نمیماند! در این همه رنگ، رنگی از تو نمیبینم! ... یادت رفته همه چیزمان را ! قرارمان این نبود! بود؟ وقتی برگ زرد خشک شده میبینم یاد قول و قرارمان میافتم! مگذار بیشتر از این بگویم که همان باقی مانده ها هم میریزد! حرمت نگه داشته ام!

آشــــنــــا هـــایــــم . . .!

آشنا هایم :


غریبه هایی هستند ،


که تنها اسمشان را میدانم ...!


گوشهایم را می گیرم ...
و چشم هایم را می بندم ...
و زبانم را گاز می گیرم ...
ولی ...
حریف افکارم نمی شوم ...
چقدردردناک است فهمیدن ...

دل

اینجا زمین است

ساعت بوقت انسانیت خواب است                 

دل عجب موجود سخت جانی است!                              

هزار بار می شکند، می سوزد، می میرد!                       
ولی

باز می تپد ...

خواهشا...............

تو که نمی توانی

 

التیامی باشی برای زخم هایم

 

پس خواهشا رویشان نمک نپاش...

‏Photo: بـرای فرامـوش کردنت ، هـر شب آرزوی آلــزایمـر مـی کنم . خــوش بـه حــال ِ تــو ، کــه وقتــی

آسان....

زندگی یعنی :



بخند٫ هر چند که غمگینی !



ببخش٫ هر چند که مسکینی!



فراموش کن ٫هر چند که دلگیری!



اینگونه بودن زیباست!



هر چند که آسان نیست!

باران

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد

ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم

به ظاهر گرچه می خندم

ولی اندر سکوتی تلخ می گریم

گاهــی حجـم ِ دلــــتنـگی هایــم

آن قــــــدر زیـاد میشود
که دنیــــا

با تمام ِ وسعتش

برایـَم تنگ میشود
...
... دلتنــگـم ...
دلتنـــــگ کسی کـــــه

گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از

حرکـت ایستـاد
...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید
...
دلتنگ ِ خود َم
...
خودی که مدتهــــــــاست گم کـر د ه ام
...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
!
حالا یک بار از شهر می رویم

یک بـــار از دیار

یک بـــار از یاد


گاهی ...


 


گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

دلتنگی

ایــن روزهـــا همــه بــه مــن


دلـتــنـــگــی


هــدیــه مـی دهنــد


لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!


بــه خـــدا


تمــــامـ شــد



دلـــــــــــم...!

خدا...

خـــــــــــــــدایــــــــــــــا






.

.

.

.

خدایا...!

از ایـنـــــکه منــــو درحــــــــد

ایــــوب حســاب میـــکنی ممـــنونم

ولـــــی میــــشه بیــــخیــــال بشــــی

ادامه مطلب ...

شاد بودم غصه دار

می گویند : شاد بنویس ...

     نوشته هایت درد دارند!

         و من یاد ِ مردی می افتم ،

              که با کمانچه اش ،

                  گوشه ی خیابان شاد میزد...

                       اما با چشمهای ِ خیس ... !!!

باران

باران خیال جالبی ست
در ازدحام غصه ها
در اجتماع قصه ی پر غصه ی بی انتها
باران خیال مبهمی ست
وقتی خیالت درهم است
وقتی نگاهت ساکت و
وقتی لبانت بسته است
باران صدای عاشقی ست
وقتی که می بارد ولی
وقتی که چشمی خیس و تر

آرام می گیرد کمی
امشب هوا بارانی است
افکار من هم قاطی اند
چشم و لبانم خسته و
امشب دلم طوفانی است
چشمان من نمناک و سرد
امشب سکانس آخر است
آرام میمیرم ولی
فریاد من طولانی است

یادت باشد...

یادت باشد؛


دلت که شکست، سرت را بالا بگیری؛


تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش؛


حواست باشد؛


دل شکسته، گوشه‌هایش تیز است؛


صبور باش و ساکت؛


بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان‌ تر؛


گاهی بازی زندگی اینگونه است؛


بازنده فقط کسی است که بازی نکند ...


بعضی ها ...

بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !

اما …

از چشـــــم هایشان معلوم است ؛

که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،

گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته …