آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

تنهایی!!!

من تنها نیستم,

اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است.

من تنها نیستم,

لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند.

من تنها نیستم

چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من

بوی عشق...

بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان می دهد

ناله هایت بوی عشق و بوی باران می دهد

دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا

دستهایت درد هایم را تسلا می دهد

وقت رفتن لحظه ای برگرد و قبرم را ببین

این نگاه آخرت امید ماندن می دهد

نیست از من قدرتی بوسیدن چشمان تو

زخم های مرده ام را دیدنت جان می دهد...

زندگی درکشورهای مختلف دنیا

ژاپن: 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 3 ساعت تماشای تلویزیون ، 1 ساعت کار با اینترنت،1ساعت تماشای پلی بوی

 

--ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی

 

--آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

ادامه مطلب ...

کجاست باران...

خالی ام از حرف

 

پُرم از دلتنگی

 

تشویش هجرت باران

 

خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها

 

آلوده ام به روزمرگی

 

دورم از عشق

 

بی میلم به گفتن یا نگفتن

 

حنجره را  رغبتی به فریاد نیست

 

تلخم  ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم

 

از خود فرسنگها فاصله دارم  ..فاصله ای که کم نمی شود

 

در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم

 

خسته ام  ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان

 

این درد تا درد بعدی ..

 

فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام ..

 

کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ...

 

کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی  مِهر...

 

کجاست آن در که به نور باز شود ..

 

کجاست باران

 

کجاست...

امشب غرق بارانم

خدایا ..

هیچ می دانی که همیشه به موقع به دادِ دلم .. تو می رسی ؟؟

آنجا که خسته ام .. آنجا که دل شکسته ام ..

آنجا که از همه ی عالم و آدم گسسته ام ..

همیشه تو همان دستی هستی که می گیری از دلم غبارِ غمها را

مرسی  خدایِ  قطره ها ... بارانت بر دلم بارید و نگاهِ من تر شد

و من ... از یمنِ وجودِ تو ... تازه تر شدم

دلت را دست کم نگیر

          

 

من فرمانروایِ دلِ خویشم

در قلمرویی که نامش احساسِ من است

جایی که در آن ..دلم همیشه پیروز است

 

دارم خودم رو دلداری می دم ...

بد نیست گاهی آدم عاشق خودش بشه ...

 

من اگر غمگینم،من اگر مسکینم

من اگر غمگینم،من اگر مسکینم

من اگر داغ بزرگی به دل خود دارم

من اگر راه خوشی نسپارم،من اگر خنده تلخی کردم

من اگر غصه عشقی خوردم

من اگر تنهایم،همه از دست دل است

من به صد قافیه ی تنهایی،من به هر قافله شیدایی

من به هر قاصدک رسوایی،من به هر شاپرک لیلایی

درد اندوه دلم را گفتم

ادامه مطلب ...

دلتنگی های دل من ...

 گاهی دلم از هر چه آدم است می گیرد...!        نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بـه شکل ِ بی تو می میرم ..!

              گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد

                           

         ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگری است!

سفره ی خالی

امروز دوستی شعری خواند زیبا بد نیست شما هم بخوانید :

یاد دارم در غروبی سرد سرد
میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد کهنه قالی میخرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان باباحلقه بست
عاقبت اهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نانه تازه هوش از سر برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا: سفره ی خالی هم میخری؟

آنقدر....

آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است ...  

حالا اما نمی خواهم برخیزم می خواهم اندکی بیاسایم فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام ...

به چه فکر می کنم ؟

به چه فکر می کنم ؟ انتقام از آن هایی که هیچ وقت نبودند... آن هایی که می توانستند باشند ولی نخواستند... فراموش نکرده ام که هرچیزی که می تواند باشد در اصل نباید باشد...

...یادم باشد

سلام
می شناسی ؟
چندین بار است در
پس این کوچه ها سلامت کرده ام
می شناسی ؟
همان رهگذر تنها
همان که روزی با روی باز به او سلام کردی
نمی دانم چرا دگر سلامم را جواب نمی دهی ؟
ولی من باز هر صبح بعد از یک جدال سخت
به رویت لبخند می زنم
و به تو می گویم

ادامه مطلب ...

سیب بچین حوا!

   باز هم سیب بچین حوا!

    من خ س ت ه ا م

  بگذار از این جا هم

بیرونمان کنند.....

 

 

افسوس

هوای دلم هوای بی بارانیست 

میان ازدحام آدمیان کسی به یادم نیست  

دل زمین خشک است  سر تا سر قحطی

آسمانیان چشم انتظارند

اما حیف که خورشید مستقیم می بارد و

از تابش باران خبری نیست که نیست

کاش می آمد خبری از دل سنگین ابرها

می آمد خبری از ریزش توام نم نم ها و غم ها

اما حیف که خورشید مستقیم و بی امان می بارد

آری مدام ذکر افسوس دارم بر لب

چند روزیست شب نشده 

ادامه مطلب ...