آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

خدا ...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا منو یادت رفته

نظرات 3 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

می شنود
بلند تر صدایش کن بانو!

saeid جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ http://grave-stone.blogsky.com

خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم

خداوندا
... من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقیهای این دنیا میترسم

خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم

خداوندا
من از مرگ محبت ،من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم

خداوندا
من از ماندن میترسم ،من از رفتن میترسم

خداوندا
من از خود نیز میترسم

خداوندا پناهم ده

یوسف جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ http://khalvatedelman.blogsky.com

سلام

مالک ملک وجود، حاکم رد و قبول
هر چه کند عیب نیست، ور تو بنالی جفاست!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد