آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

بوی عشق...

بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان می دهد

ناله هایت بوی عشق و بوی باران می دهد

دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا

دستهایت درد هایم را تسلا می دهد

وقت رفتن لحظه ای برگرد و قبرم را ببین

این نگاه آخرت امید ماندن می دهد

نیست از من قدرتی بوسیدن چشمان تو

زخم های مرده ام را دیدنت جان می دهد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد