آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

....

در میان آنچه نوشته اند

شگفت ترین است ، دفتر عشق 

هوشیارانه به خواندنش نشستم

ورقی چند در وصف شادی

و همه دفتر پر ز غم ؛

فصل پر حجمی برای وصف هجران

بخش کوتاهی نشان از وصل یاران ،


بی نتیجه تا به پایان

سخن از رنج دوری ، اشک و غم

تا ابد شرح و حواشی

صد مجلد پشت هم

با همه اوصاف اما ، ای نظامی

آن که ره یافت و پیمود تویی ،

چه کسی این معضل حل کند

جز همان عاشق که معشوق باز یابد ؟

« یوهان ولف گانگ فن گوته »

نظرات 3 + ارسال نظر
مهرداد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

طفل زمان فشرد چو پروانه ام بمشت
جرم دمی که بر سر گلها نشسته ایم
ما آن شقایقیم که با داغ سینه سوز
جامی گرفته ایم و بصحرا نشسته ایم.

امید چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

دفتر زندگی را هر روز ورق می زنیم
کاش همیشه ان بالای صفحه به شماره صفحات نگاهمان باشد که عمر می گذرد و ما هنوز به خواندن مکررات مشغولیم

درود بر شما

یوسف چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ب.ظ http://khalvatedelman.blogsky.com

سلام
حاتون خوبه؟
حسابی بنزین سبز ریختین!
بابا یه کم یواشتر ما فرصت کنیم بخونیم!
این عکس هم که گذاشته بودین خیلی عکس زیبایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد