-
ما ...
جمعه 28 مردادماه سال 1390 09:49
بی خودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود بی خودی حرص زدیم سهممان کم نشود ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم از شما میپرسم؟؟؟؟ ما که را گول زدیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
تنهایی ...
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 09:54
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست ... گسترده تر از عالم تنهایی "من" عالمی نیست ... غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را... بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست ... حوای "من" بر من مگیر این خودستانی را که بی شک... تنهاتر از "من" در زمین و آسمانت آدمی نیست... ایینه ام را...
-
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار فرزندش
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 11:57
به فرزندم بیاموزید در مدرسه بهتر است مردود شود، امّا با تقلّب به قبولی نرسد ارزش های زندگی را به او یاد بدهید و به او یاد بدهید که در اوج اندوه ، تبسّم کند . به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی وجود ندارد . به او بیاموزید که می تواندبرای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، امّا قیمت گذاری برای دل بی معناست . اگر می توانید...
-
دکترشریعتی
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 10:07
مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نامردند! برای اثبات کمال نامردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند. اما وقتی...
-
تقدیر
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 18:30
باز طومار نفسهایم در هم شکست، دانه های اشک بر چشمانم نشست باز لحظه هایم به باران گذشت، سایه محو غم بر دلم نشست باز طعم خنجر بر دلم نشست، به اسم دوستی لبخند را از لبانم گسست باز روزهایم از غم نوشت، اینبار دیگر دلم از درد شکست باز تقدیر از غم نوشت، نگاهم را با اشک سرشت باز تقدیر عطر غم گرفت، لبها محبت را کمرنگ نوشت باز...
-
دلم گریه می خواهد
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 10:59
دلم گریه می خواهد... ماه کامل است، من تنها ... میدانم که چشمانت زیر نور ماه خواهد درخشید ... من از تکرار واژه ی دلتنگی خسته ام ... من از حروف فاصله بیزارم ... من از باد که بوی گیسوانت رانمی آورد دلخورم، من از هر واژه که نام تو بر آن نباشد گریزانم ... بیا که، بغض کودکانه ام آغوش تو را کم دارد ...
-
... شب تنهایی
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 10:53
-
بغض دلتنگی!
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 10:36
دیر زمانی است که هستی ام را در سینی حراج روزگار گذاشته ام اندک زمانی است که روزگار دردم را خریده است خدایم این روزها گرفته است اما بارشی ندارد فقط بغضی دارد برای گریستن اما خبری از باریدن چشمم نیست! ابرهای رویای خاتون مدتی است ندافی ندارد دلش لرزید افتاد شکست اما بی صدا ... کاش افسانه بود آمدنت و کاش نبودنت هرز خیالی...
-
دلتنگی
شنبه 22 مردادماه سال 1390 18:52
در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم در دلم ، دلتنگی ام را در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را در لبخندم ، غصه هایم را دل من چه خردسال است ، ساده می نگرد ساده می خندد ، ساده می پوشد دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست ساده می افتد ساده می شکند ، ساده می میرد
-
وای من اگر نیایی
شنبه 22 مردادماه سال 1390 11:25
ای که رفته با خود دلی شکسته بردی این چنین به توفان تن مرا سپردی ای که مهر باطل زدی به دفتر من بعد تو نیامد چه ها که بر سر من! ای خدای عالم چگونه باورم بود آنکه روزگاری پناه و یاورم بود سایه اش نماند همیشه بر سر من زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام رفتی و ندیدی که بی تو چگونه...
-
زندگی یعنی .....
جمعه 21 مردادماه سال 1390 18:46
جوانتر که بودم، یعنی کمی پیش از آخرین پرستو، خیال می کردم زندگی یعنی: یک سبد عشوه و آشنایی و عشق! اما امروز که برای گریستن بی بهانه ترین بغضم، چشمهای نا آشنای رهگذری را قرض گرفتم، دیدم سبدم با آنکه خالی تر از همیشه، تنها به اندازه تنهاییم جا دارد.
-
می نویسم شاید....
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 11:24
می نویسم از سکوت سرد زندگی؛ از سردی نمناک زندگی از قشنگی گلای یاس ؛ که بی منت نشسته بر روی خاک از آسمان آبی پاک این سرزمین ؛ که با تمامی بدی باز می بار بر سر مردمان بی دریغ می نویسم از سکوت سرد فاصله ,؛ که این روزها شده ردپای هر حادثه از بوی خاک باران زده ؛ خنده شاد کودک همسایه می نویسم از لحظه های بکر زندگی ؛ که پر...
-
حکمت...
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 19:15
گنجشک با خدا قهر بود… روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگاه می دارد… و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت های دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت...
-
ای خدا
جمعه 14 مردادماه سال 1390 11:07
می خواهم سخن بگویم از بیرحمی تقدیر از بی وفایی انسانها،از بی پناهی مجنون می خواهم از پرسه زدن در کوچه های بی انتهای تشویش بگویم. از آرزوهایی که بر دل مانده است از قصه های آشفته زندگی آنقدر می خواهم بگویم تا گوش شنوایی برای شنیدن دلتنگیهایم پیدا شود. براستی چه کسی سنگینی کلامم را به دوش خواهد کشید؟
-
رهایم کن
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 12:30
نمی دانم چه خواهد شد؟ خسته ام از این تقلای بی فایده. خسته از این انتظار بیهوده از این خاطرات بیرنگ و فراموش شده. نمی دانم ساحل این دریای متلاطم کجاست. توگفتی صدایم کنید تا پاسخ تان دهم .صدایت می کنم دراین تاریکی های شب رهایم کن از این دلتنگی و بیتابی . دلم برای روزهای شاد کودکیم تنگ شده .مرا ببر آنجا که غمی نیست آنجا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 09:41
عشقت را رها کن ، اگر خودش برگشت ، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود؛ روی ساحل نوشت: دریا "دزد" است. مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی است. موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد و این پیام را به جا گذاشت:...
-
افسوس ..........
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 12:25
تنهای تنهایم,من,خلوت و اشک چندیست هم خانه ایم امشب باز به رسم گذشته به آسمان می نگرم و با ستاره همان ستاره که به یادت برگزیده ام سخن می گویم اگر چه خسته و شکسته ام اما ... ولی باز هم می ایستم تا اینبار نیز بشکند قاصدکی می گذرد و یادت را دوباره به همراه می آورد و باز یکباره بغضم می شکندو دلم ...بیچاره دلم اینبار نیزدر...
-
هیچ وقت ، هیچ چیز را بی جواب نگذار!!!
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 10:05
* * هیچ وقت ، هیچ چیز را بی جواب نگذار!!! * * * جواب نگاه مهربان را با لبخند * * جواب دورنگی را با خلوص * * جواب مسولیت را با وجدان * * جواب بی ادبی را با سکوت * * جواب خشم را باصبوری * * جواب پشتکاررا با تشویق * * جواب کینه را با گذشت * * جواب گناه را با بخشش * * جواب دلمرده را با امید * * *
-
روزی که خواهم رفت .........
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 09:52
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم با خیال او ولی تنهای تنها میروم در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی شاید او حتی بگوید لایق من نیستی مینویسم من که عمری با خیالت زیستم گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
-
خوش خیالی
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 10:02
چه خواهـــی از دل غمگــــین و ســـردم تو می خواهی که من دل بر تو بندم چه شد کاین خوش خیالی پیشه کردی بـگــــو تا بعـــــد آن غمــــها بخـــندم
-
خسته ام
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 13:10
من در منتهای خضوع کوهم ٬ غم های فشرده شده آن قدر انباشته شده که به کوه رسیده است. من دریایم ٬ صبر و سکوت من در برابر امواج حوادث آن قدر بی پایان است که به دریا شبیه شده ام. من آسمانم ٬ بلندی طبعم و طیران روحم از آسمانها گذشته است . و خاکم ... از خاک هم کمتر و ناچیزتر . فقیرم ٬ فقیر به تمام معنی . تنهایم ٬ تنهایی که...
-
همه ی داشته هایم...
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 20:14
سکوت و سکوت و گاهی اشک و حسرتی که تمام نمی شود و منی که ذره ذره تمام می شوم و تویی که ممنوعی برای من ... و زندگی ای که تمام نمی شود و دلخوشی هایی که ممنوع است و شاید حتی حرام ... این همه ی این روز های من است ...همه ی داشته هایم...
-
گریه
جمعه 6 خردادماه سال 1390 10:37
من از این پس به همه عشق جهان می خندم ، به هوس بازی این بی خبران می خندم ، هرکه آرد سخن از عشق به او می خندم ، خنده ی من از گریه غمگین تر است ، کارم از گریه گذشته است به آن می خندم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 19:11
اگه میتونی منو دعا بکن، من که دستم به خدا نمیرسه... بازهم هیچ راهی به مقصد نرسید، من هزارو یک شبه معطلم... تاته جادهی دنیارفتمو، بازهم انگارسرجای اولم... چرادنیا باتمام وسعتش، محرمی برای زخم من نداشت... پای هرچی که دویدم آخرش، حصرت داشتنشو رودلم گزاشت... آی خدا منو با خودت بربه روشنی، آخه هیچکی مثل تو منو دوست...
-
هوای خطر...
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 19:18
جواب سـؤالــم تـو باشـی اگــر، ز دنیــا نـدارم ســـؤالی دگـــر که من پاسخی چون تو میخواستم مبــاد آرزویــم از این بـیشتر! نشستم به بامی که بامیش نیست شگــفتا: دلـم میزنـــد بــازتر! نفسگــیر گــردیده آرامشــم؛ خوشــا بــارِ دیـگر، هوای خـطر! برآن است شب تا بخوابم؛ که شب بـزن بــاز بــر زخــم من، نیـشتر! دلم...
-
نمی دانم از خود بنویسم یا...............
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 20:52
اما می دانم که همدرد سکوتم و هم پیاله غربت...فراروی زمانه ام و قسم خورده تقدیر...سرزمین سوخته دلم جولانگه نامردمی هایی است که شب می پرستند و شبنامه می نگارند...چه بد زمانه ای است بانو...حضورم را به بازی گرفته اند یارانم...دلنوشته هایم را دیوانگی محض می خوانند و نگاهم را تیر مسموم هوس...بانو؛اینجا چه ا رزان دل می...
-
خدایا.....
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:47
دوباره دلم گرفته،خیلی تنهام ای خدای مهربانم در سکوتم،در نگاهم غم دنیا پر شده تو مثل سنگ صبوری،که به هیچ کس نمی گی گلایه هامو تو فقط شاهدی هستی که نگاهم می کنی می دونم صبر می کنی خودم بگم خب،بذار می گم،خیلی بد کردم و بازماومدم بهم بگی می بخشمت می دونم که همیشه هستی تو کنارم اما این منم که بازم گم می شم این منم،بنده ی...
-
........
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 12:22
آرزوهایمان که سوخت دانستیم باران چقدر بی بهانه می بارد وتقویم های تازه همیشه روزهای کهنه را تکرار می کنند آرزو ها چه نا رسیده چیده می شوند و واژه ها چه بی جوانه و بی ریشه می خشکند روزگاری است که دلم چشم به راه کسی است
-
دوباره دلم گرفته
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 13:16
دوباره دلم گرفته دوباره آسمان این دل ابری شده دوباره این چشمهای خسته بارانی شده دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم میخوانم و اشک میریزم آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند در گوشه ای، تنهای تنها و خسته از این دنیا دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند خیلی دلم...
-
روز معلم و..
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 17:27
او که به من نوشتن آموخت او که به من خواندن آموخت او که آموخت بیاموزم او که آموخت بیاندیشم او که آموخت بپرسم او که آموخت نه بگویم او که آموخت گاهی میشود عصیان کرد بر باورهای که با آموختن و اندیشیدن و پرسیدن فهمیدم نادرستند او معلم بود روزت مبارک