-
کاش
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 16:50
کاش میدانستی مارافرصت آن نیست که روزهای رفته را از سرگیریم و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم. کاش می دانستی فردا چه اندازه دیر است برای زیستن، و چه اندازه زود است برای مردن اگر هیچ چیز به من تعلق ندارد، هیج دلیلی ندارد که وقتم را برای جستجوی چیزهایی که برای من نیستند، تلف کنم. بهترین آن است که جوری زندگی کنم که امروز...
-
چهارده قرن مظلومیت !!
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 08:32
دکتر شریعتی: یک روز بازجوی زندان(ساواک) مرا از سلولم احضار کرد.دردفتر زندان پدرپیر و زجرکشیده ام را دیدم که دوران زندانی اش به پایان رسیده بود .دست پدرم رابوسیدم. چشم هایش نمی دید و مرا نمی شناخت.گفتم: « بابا!من علی ام ! » و سپس دستش را بوسیدم. اشک هایش به رویم چکید. سپس بقچه اش رازیر بغل گرفت و آهسته و ناتوان به راه...
-
دکتر علی شریعتی
شنبه 30 مهرماه سال 1390 14:03
عمر را به شناختن و دیدن خیلی چیزها و خیلی چهره ها میگذرانی،زندگی را شب و روز در کار تجربه کردن ها و برخوردها و راست و ریس کردن ها صدها و هزاران مشغله به سر می اوری ،اما در این میان یکی هست که به او کمتر از همه میپردازی ،یکی هست که پاک از او غافلی ،یکی هست که از همه بیشتر به تو نزدیک است و تو از همه بیشتر از او دوری...
-
بدون شرح...
شنبه 30 مهرماه سال 1390 12:01
سهراب قایق ات جایی برای من دارد از هیاهو زمین بیزار شده ام !!
-
درد...
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 09:11
را واژه ها بیرحم شده اند... گاه نبودنت آنقدر سنگین است که نفسم بالا نمی آید... این ابر، سرگردان بادی شوخ و شنگ است... هر جا برود پایان ابر گریستن است... حلقه کن بازوان مهربانت را... این چهره تکیده دیگر به گرمای آغوش تو نیز رنگ نمی بازد... همیشه گفته ام: آستانه درد من بالاست... نمیدانم این روزها از اوج تحملم سقوط کرده...
-
خستــــه ام....
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 11:07
خستـــه شـــدم... خستــــه شـــدم از تکــــرار ِ شنـیــدن ِ: « مـــواظــب خــودت بـــاش » . . . تـــو،اگـــر نگـــران حـال مـن بـودی....که نمـــی رفــتی!! می مـانــدی....! ××××××××××××××××××××××××××××× برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور، میگذرد …» برای دلم، گاهی پدر میشوم خشمگین...
-
به بهـانه تـولــدم...با چندروزتاخیر
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 10:58
بـزرگ که میشــــوی.... غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند، دَرد هـایت نــیز! غــافل از آنکه لبخــندهـایت را، در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی..... . . . . شــاید بُزرگــ شــدن،اتفـاق خـوشـایندی نباشـد.... .
-
آیا میدانستید
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 10:57
آیا میدانستید که تـنها در طول زمانی که این جمله را می خوانید در حدود 50 هزار سلول بدنتان میمیرد و سلول های جدید جایگزین آن می شود ؟ آیا میدانستید که در طـول یـک ساعت قلب شما آنقدر سخت کار می کند کـه مــی تـــوانــد انرژی حمل یک جسم یک تنی به اندازه یک کیلومتر از سطح زمین را تامین کند ؟ آیا میدانستید که اولین دوقلوهای...
-
....
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 09:32
زندگی یعنی : ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .
-
دل نوشته ای احساسی و عاشقانه
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 17:28
در خزان سینه افسرد کنون نشسته در نگاهم تصویر پر غرور چشمت یک دم نمی رود از یادم چشمه های پر نور چشمت آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد ! یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی...
-
(آسوده بخواب)
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 16:30
شــــــــبگردی میکنــــم. اما صدای نفــــــــــــسهایـــت را از پشــــــــت هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمیشـــــــــنوم آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت تنها خانهی من اســت که در آتــــش میســـــــــــــــــوزد. ..
-
درد دل دکتر شریعتی در "زندان"
شنبه 9 مهرماه سال 1390 16:54
تا سحر ای شمع بر بالین من، امشب از بهر خدا بیدار باش سایه غم ناگهان بر دل نشست، رحم کن امشب مرا غمخوار باش آه ای یاران به فریادم رسید، ورنه مرگ امشب به فریادم رسد ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه، چون به دام مرگ افتادم رسد گریه و فریاد بس کن شمع من، بر دل ریشم نمک دیگر مپاش قصه بی تابی دل پیش من، بیش از این دیگر مگو...
-
لحظه های انتظار
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 09:53
یارمن یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست ای گل زیبای من از غربتت اشگی نریخت نازنین این جا خدا هم پیششان محبوب نیست نوبهارم درفراقت هیچکس محزون نشد منجی انسانیت اینجاشرایط جور نیست گرچه در هر جمعه ای زیبادعایت میکنیم این دعاها برزبان است و دلی مرغوب نیست
-
من از راه رفتن های بی تو خسته ام
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 09:28
من از راه رفتن های بی تو خسته ام از این همه تنهایی و بی کسی خسته ترم من از طلوع خورشیدهای بی تو بیزارم از شب های بی کسی بیزارتر پس کی تمام میشود این بی کسی های دلم یا تو به من برسی با من به مرگ برسم
-
نظریادتون نرود.............هم انتقادهم پیشنهاد...
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 10:45
-
....
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 17:24
همیشه پاییز که می شد، عاشقانه هایم فوران می کرد. نگاهم نکن. پاییز امسال عاشق نیستم !!! نگرد... ...خبری از نیمکت،خش خش برگها و پیاده رو نیست. تو شعور شنیدن از باران و بید را نداری...! اگر گوش داری، بیا تا برایت از مرگ حرف بزنم .... چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاری چی مرد گاری چی،در حسرت مـــرگ !...
-
زیبایی طبیعت
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 10:46
-
رسوای دل
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 18:10
همچو نی می نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ نا پیدای دل همچو موجم یک نفس آرام نیست بسکه طوفان زا بود دریای دل دل اگر از من گریزد وای من غم اگر از دل گریزد وای دل ما ز رسوایی بلند آوازه ایم نامور شد هر که شد رسوای دل خانه مور است و منزلگاه بوم آسمان با همت والای دل گنج...
-
به نام زن...
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 12:26
من زنی هستم که گویندم رهــــــــا باشم ... برای هیچ و پوچ اشک نریزم ! آزاد باشم و برای خود و خدایم زندگی کنم ! گویند قدر لحظه لحظه های زندگی ام را بدانم ... اما ای کسانی که جز حرف زدن و شعار دادن نمی دانید جوابم دهید ...! قدر کدامین لحظه ها را باید دانست؟ لحظه هایی که فکرم از آن خودم نیست و هر دم ترسیده ام تا،کسی از...
-
ذهن خسته
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 13:11
از منطق های پراستدلال خسته ام ... از بی رحمی واژه ها که خیلی راحت میتونن قلبمو به کشتن بدن ... نمیدونم چرا دیگه دنبال هیچ سهمی از خودم نمیگردم شایدم میخوام تو یه حراج استثنایی ذهنمو پیش فروش کنم دلم میخواد مثل وقت هایی باشم که قرار نیست ادم مهمی باشم مثل وقت هایی که از خودم در میرم .. آرووم و تنها یه تیکه از وجودم ....
-
بعداز مرگم چه کسی ....
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 18:23
بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید ... منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم و هر لحظه بی آنکه تو بدانی برایت آرزوی بهترین ها را کردم ... بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد .. . نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود ... . بی آنکه خود خواهان آن باشی ... بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی...
-
واژه های باران
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 12:41
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
-
خدایا
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 09:47
سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد ، آن چه را که به پایان رسید
-
حاضر جوابی برنارد شاو
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 09:32
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله . من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید. ______________ روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:شما برای چی می...
-
دلتنگی............................
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 10:36
***** دلم از برای دلتنگیهایم تنگ است ***** ***** تا کجای قصه ها باید زدلتنگی نوشت تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت تا به کی با ضربه های درد باید رام شد یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار
-
آرامش
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 11:02
کم تــــــــوقع شده ام نـه آغوشت را میـــــــــخواهم ! نـه یک بوســــــــــــه ! نـه دیگر بودنت را همین که بیایی از کنارم رد شوی کافیست ...! مــــــرا به آرامش میرساند حتی اصطکاک ســــــــــــایه هایمان...!
-
به خدا دلم گرفت.....!
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 11:01
دلم گرفت از آدمایی که میگن دوست دارم اما معنی اونو نمی دونند از آدمایی که میخوان مال اونا باشی...اما خودشان مال تو نیستند... از اونایی که زیر بارون برات می میرند و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشان می رود!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 11:00
به فریادم برس ای اشک...! دلم خیلی گرفته نپرس از دوری کی...نگو از چی گرفته...!
-
درد غـــریبـــی
جمعه 28 مردادماه سال 1390 10:44
وقتی دلم به درد میاد و کسی نیست به حرفهایم گوش کند، وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است، من دیگر ناله نمی کنم قرنها نالیدن بس است می خواهم فریاد بزنم! اما اگر نتوانستم سکوت می کنم خاموش بودن بهتر از نالیدن است... ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که ، من...
-
*تنہـــــاتــر از همیشـــــہ*
جمعه 28 مردادماه سال 1390 10:39
خسته تر از دل من باز در این دنیا نیست * تاروپودم همه از رنج و پریشانی بود * قصه زندگیم اه کمی طولانیست *خسته از دورترین ملک خدا می ایم *با من از روز ازل همسفری اما نیست *بار اندوه مرا شانه شب میفهمد * مثل شب هیچ کس منتظر فردا نیست * گرچه این مردم بی حوصله هم میدانند* طاقتم بیشتر از برگ گلی حتی نیست * باز باید بنویسم...