آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

خسته ام

من در منتهای خضوع کوهم ٬ غم های فشرده شده آن قدر انباشته شده که به کوه رسیده است.

من دریایم ٬ صبر و سکوت من در برابر امواج حوادث آن قدر بی پایان است که به

دریا شبیه شده ام.من آسمانم ٬ بلندی طبعم و طیران روحم از آسمانها گذشته است .

و خاکم ... از خاک هم کمتر و ناچیزتر .فقیرم ٬ فقیر به تمام معنی .

تنهایم ٬ تنهایی که هیچ نظیری در عالم ندارد . از همه جا رانده و مانده ٬ بدبخت و مفلوک ٬ بی کس و بی نشان و بی چیز .

خدایا ٬ دیگر خسته شده ام . دیگر نمی خواهم زندگی کنم ٬ دیگر نمی خواهم کسی را ببینم ٬ دیگر خوش ندارم کسی را دوست داشته باشم .خدایا مرا ببر . دیگر بس است .

دیگر خسته شده ام ٬ دیگر طاقت ندارم ٬ همین آزمایش مرا بس است .

دریای صبرم خشک شده ٬ آسمان روحم به ستوه آمده ٬ این دنیا جای من نیست  

به من اجازه ی ... .بگذار با وجدان راحت به سوی تو بیایم . تو این بدبختان محروم را کمک کن .

تو آنها را هدایت کن . تو آنها را کفایت کن و بگذار کمی در سایه ی رحمتت بیارامم.

توبه این جسم خسته و روح مرده ام رحم کن ... .

                                                                                        شهید چمران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد