آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

دلم گریه می خواهد

دلم گریه می خواهد...


ماه کامل است،

                من تنها ...


میدانم که چشمانت زیر نور ماه خواهد درخشید ...


من از تکرار واژه ی دلتنگی خسته ام ...


من از حروف فاصله بیزارم ...


من از باد که بوی گیسوانت رانمی آورد دلخورم،


من از هر واژه که نام تو بر آن نباشد گریزانم ...


بیا که،

          بغض کودکانه ام آغوش تو را کم دارد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
saeid یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

تقصیر تو نیست ....مقصر معلم دستور زبان فارسی بود، که به من نگفت من با هر تویی ما نمیشود. . .‬

محمدسعیدشیخ-صیام عشق دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.saaed.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود
با خواندن اشعار و کتب شعر سایر شعرای معاصر و نقد آنها می توانید موفق تر شوید و شعر شما پربارتر.
موفق باشید

محمد دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ http://sedayesokoot.blogsky.com

خیلی زیبا
در مورد خاطره ای که پسوورد داره توضیح میدی قضیه چیه؟ فقط برای خودت نوشتی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد