آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

ای خدا

می خواهم سخن بگویم از
بیرحمی تقدیر
از بی وفایی انسانها،از
بی پناهی مجنون
می خواهم از پرسه زدن در
کوچه های بی انتهای
تشویش بگویم.
از آرزوهایی که بر دل مانده است
از قصه های آشفته زندگی
آنقدر می خواهم بگویم تا گوش
شنوایی برای شنیدن
دلتنگیهایم پیدا شود.
براستی چه کسی سنگینی
کلامم را به دوش خواهد کشید؟

نظرات 1 + ارسال نظر
صهبانا جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ http://sahbana.blogsky.com

سلام
از خدا گفتن تا با خدا بودن فاصله ی زیادی دارد...
اما از کلامتان پیداست که دل شکسته هستید.
خدا را خریدار دل شکسته خواهی یافت که کسی غیر از او
خریدار دل شکسته نیست ....

هر ظرفی اگر شکست بیمقدار شود الا ظرف دل که قیمتی گردد.
ظرف دلتان اقیانوس ...
عاقبتتان بخیر .

سلام دوست عزیز گل گفتین واقعا هیچ کس غیر از خدا خریدار دل های شکسته مانیست مرسی از از نظر لطف شما

خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد