آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

....

همیشه پاییز که می شد، عاشقانه هایم فوران می کرد. نگاهم نکن. پاییز امسال عاشق نیستم !!! نگرد... ...خبری از نیمکت،خش خش برگها و پیاده رو نیست. تو شعور شنیدن از باران و بید را نداری...! اگر گوش داری، بیا تا برایت از مرگ حرف بزنم ....

 

 

 

 

چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاری چی مرد گاری چی،در

حسرت مـــرگ

 

بخدا خسته شدم، میشود قلب مرا عفو کنید؟ و رهایم بکنید،

تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟ تا دلم باز شود؟! خسته ام درک کنید.

نظرات 2 + ارسال نظر
یوسف جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ق.ظ http://khalvatedelman.blogsky.com

سلام
ممنون که سر زدین
یه مدت از دنیای نت دور بودم به علت مشغله کاری... انشالله بازم بهتون سر میزنم

زینب(دریا) یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام لیلی جان عزیزم آپم بیا ونظرت رو بگو منتظر حضور پر از مهرت هستم گلم...راستی مطالبت واقعا قشنگ بود مخصوصا اولی ودومی واقعا دلم گرفت...عزیزم دل منم بدجوری گرفته بیا نظر بزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد