آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

خستــــه ام....

خستـــه شـــدم...

خستــــه شـــدم از تکــــرار ِ شنـیــدن ِ:

« مـــواظــب خــودت بـــاش »

.

.

.

تـــو،اگـــر نگـــران حـال مـن بـودی....که نمـــی رفــتی!!

می مـانــدی....!

 

×××××××××××××××××××××××××××××

برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم

دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»

برای دلم، گاهی پدر میشوم

خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»

گاهی هم دوستی میشوم مهربان

دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …

دلم ، از دست من خسته استــ


نظرات 1 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

شما دلت از دستت خسته است
من از دست دلم

چقدر تفاوت است

زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد