-
همینه که هست !!!!!!!!!!
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:12
آدم هـــای کنــــارم مثل جُــــمعه می مــــــانند معلــــــــوم نمیکند “فــــــرد” هستــــند یا ” زوج” … پُــــر از ابـــــهامند…
-
باران ...................
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 09:17
آســــــــــــــمان که می گرید: دل من هم بغـــض در گلویش در هم می شــــــــکند آن وقت است که من و آسمان هر دو ابری و گریانیم اشـــــــکهایم را زیر اشک آسمــــــان پنهان می کنم گونه هـــــــایم خیــــــس است اما مزه اش شـــــــور و عابــــران رد می شوند از کنـــــــــــارم و می پندارند گونـــه هایم خیــــــــس از باران...
-
زنــــدگی
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 09:16
زنــدگی یک بازی درد آوراست زنــدگی یک اول بی آخراست زنــدگی کردیم اما باختیم کـاخ خود راروی دریــا ساختیم لمــس باید کرد این انــدوه را بــرکمر باید کشید این کــوه را زنــدگی را بـاهــمین غمهـا خوش اســت باهــمین بـیش وهمین کمهــا خوش اســت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 11:34
واقعی بودیم ، باورمان نکردند. مجازی شدیم ، به جرم بیکار بودن مسخره مان می کنند ! و چه دنیایی شده دنیای ما امروزی ها . . . $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ یک نفر دلتنگ است یک نفر می گرید یک نفر سخت دلش بارانیست یک نفر در گلوی خویش بغض خیس و کالی دارد یک نفر طرح وداع می کشد روی گل سرخ خیال...
-
آرامش
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 11:29
آرامشم در این روزها مدیون همان انتظاریست . که دیگر از «هیچ کسی » ندارم.
-
لبخنددرد
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 19:11
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو دردش متفاوت باشد ویرانم می کند من از دست رفته ام ، شکسته ام می فهمی ؟ به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛ اما اشک نمی ریزم پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
-
فهمیدن!
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:59
گــ ـوشـهـایـ ـم را مـی گـــــ ـــیـرم ... و چــ ـشـم هـ ـایـم را مـی بـنـــدم ... ولـ ـی ... حـــ ــریـفـــــ ــ ـ افـ ـکـارم نـ ـمـی شـــ ــوم ... چــــــقـدر درد نـ ـاکـــــــ ــ ـ ــ استـــ ـــــ ـ ـ ... فــــ ــهــمـیـ ـدن ...!.
-
اشک
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:52
اشکهای تلخی که روی گورها می چکد،حرفهایی هستند که روزگاری باید بر زبان می آمدند.
-
بعضی دردها
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:10
بر ای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد .... نه میتوان فریاد زد: برای بعضی دردها فقط میتوان نگاه کرد وبی صدا شکست............
-
دوستای خوبم عیدتون مبارک
شنبه 28 مردادماه سال 1391 19:47
-
خدایا....
شنبه 28 مردادماه سال 1391 19:36
خدایا دقیقا داری با زندگی من چکار میکنی ؟ بگو شاید بتونم کمکت کنم!!!
-
...
شنبه 28 مردادماه سال 1391 18:54
+هــِـی روزگــار، مَن بـه دَرَکــ! خــودَت خــَـســتــه نــَـشـُـدی از دیــدَن تــَصـویــرِ تــِکـراریــه دَرد کــِـشـیـدنِ مــَـن؟?
-
ببارباران ....
شنبه 28 مردادماه سال 1391 18:41
"" ببار باران ببار..."" ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست، اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست. ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست، آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست. ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ، غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست ببار که دلم گرفته است ، چشمهایم...
-
در ساحل...!
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 19:19
در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم , به پشت سرم نگاه کردم , جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو رد پا بود و جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود; به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟ گفت آن ردپایی که میبینی من هستم , تو را در سختی ها به دوش میکشیدم...
-
...
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 18:22
کاش ضربان قلبم را ٫در هجوم افکارم به تصویر می کشیدم ... فکر ِ فکر نکردن ٬سکوت دلم را مواج می کند ...
-
دکتر علــــی شریعتـــــــیـــ
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 19:15
تـنـ ــهایـ ـی پس از این همه شکست آسان نیست. من اکنون احساس می کنم بر تل خاکستری از همه ی آتش ها و امیدها و خواستن هایم تنها مانده ام و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است وهر لحظه صریح تر و کوبنده تر که تو اینجا چه می کنی ؟ امروز به خودم گفتم :...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 19:11
خسـتـــ ـــــ ـــــهـ ام از جانـــــــی کــــــه گرفتــــار تــنــــــ استــــــ . . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:52
در آن دورهـــــا دلــــ ــــ ـــــ ـــــــم نگاهی می خواست از م ح ب ت... محبتــــی از دریچهــ مهربانیــــ ..... مهربانــــی از عمق دلها... دلــــی از...... هیـــــــچ.... امـــا این روزها جایــی میخواهـد در همیـــن نزدیکـــی یک عمق یک سکوت تاریکــــــی محض همان یک وجبـــــــ جایـی بـــــدون همـ ــ ــــه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:48
زندگــــی را نفســــی ارزش غـــــم خوردن نیست ، و دلـــــــم بس تـنـــگ استــــــــــ ، بی خیالــــی ســـپر هر درد است ، باز هــــم می خندم ، آنقــــدر می خندم که غـــم از روی رود ...
-
کاش ...
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 18:28
کاش می توانستم تمام دلتنگی هایم را بر کوله بار خدا میریخت م... تا با تنهائیش به کول بکشد.... بدون هیچ خمی بر ابرو... اما افسوس که داده را پس نمیگیرد ....
-
سه نقطه...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 19:53
روزه ی سکوت می گیرم . . . به نیت همه ی حرفهایی که کسی منتظرشان نبود و همه ی معادلاتی که در زندگی حل نشده ماند . . .! سه نقطه زیباترین شعر دنیاست پر از رمز و راز و حرف های یواشکی . . . که آغوش بی انتهایش برای "من" و دلتنگی هایم .....جا.....دارد..!! ! باران خسته است از باریدن.... مرا به یک آغــــوشِ گــرم...
-
دلــ ـم گــرفتــه...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 19:50
هـرچـ ه دارمـ را میـ فروشـم ... بـا پـولـ ش تمـام بلـنـدگوهـای اطـ ـرافم را مـ ـیخرم خـ ـامـوششـان میـ کنمـ تـ ا وقتـ ـی میـ گویـ ـم دلـ م گــرفتـ ـه صدایـ م بـه خـ ـ ـودم بــ رسـ ـد ...!$
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 19:06
شیشه ها را نمی شکنم .... غرورم را نمی شکنم دلت را نمی شکنم ! در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ، این بغض است ... !! وقتی خسته ام ؛ وقتی کلافه ام ، وقتی دلتنگم .... بشقاب ها را نمی شکنم !
-
سنگ قبر
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:47
بر سنگ قبر من بنوسید خسته بود . اهل زمین نبود. نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد مانده بود
-
تک درخت
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 19:49
من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری دردستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند ولی اگر سوزاندن ساقه ام...
-
آدم ها
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 19:45
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ برای آنها تنها نشانه ی حیات؛ بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی! از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...
-
♥،،تحمــــــــل کن،،♥
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 12:20
اگر درد داری... تحمل کن... روی هم که تلنبار شد... دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست... ! کم کم خودش بی حس میشود...!
-
♥،،وقتی دلت خسته ست،،♥
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 12:19
وقتی دلت خسته شــد ، دیگر خنده معنایی ندارد ... فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد ! وقتی دلت خسته شــد ، دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ... فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای ! وقتی دلت خسته شــد ، دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...!
-
دلنوشته
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 12:05
تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد ! نـــه نمیــــدانــــی! هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام، در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد! نـــه نمیــــدانــــی! هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام چقــــدر خستـــــــه ام...
-
سختی هااا...........
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 18:30
همیشه در سختی ها به خودم میگفتم : این نیز بگذرد .. هنوز هم میگویم ... اما حال میدانم آنچه میگذرد عمرِ من است ، نه سختی ها !...