-
دلتنگ
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 11:06
دلت که تنگ یک نفر باشد... خود خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد... تو دلت تنگ است... دلت برای همان یک نفر تنگ است... تا نیاید تا نباشد هیچ چیز درست نمی شود...
-
باران....
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 09:23
دمش گرم!!! باران را می گویم، به شانه ام زد و گفت : خسته شدی... امروز را تو استراحت کن من به جایت می بارم...
-
جاده عشق
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 11:01
سـ ـوهـ ـان مـ ـی کشـ ـم قصـ ـه دلتنـ ـگی هـ ـایـ ـم را تـ ـا همـ ـوار س ـازم جــ ــاده هـ ـای آمـ ـدنت را ...!!!
-
روزه سکوت
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 10:47
این روزها ، روزه ام روزه ی سکــوتیست که نیت کرده ام در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت ! و به وقت اذان دلتنگی ها افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات روی لبـهـایم باشـد . مهمــانــی خـدا که تمام شود این منم که از پس نبودنت اهسته اهسته کافر مــی شـوم !
-
سکوت
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 18:35
سکوت بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی. بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری......گاه سکــــــوت یه اعتراضه......گاهی هم به انتظار اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنی..
-
خسته ...
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 18:31
به قدری خسته ام که نای گریه کردن هم ندارم
-
ایستگاه !!
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 18:18
از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاهی که قطار می ایستاد کسی گم می شد. قطار می گذشت و سبک می شد. قطاری که به مقصد خدا می رفت عاقبت به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت:اینجا بهشت است،و من شادمانه بیرون پریدم. اما ...تو پیاده نشدی و من نفهمیدم....!! قطار رفت و دور شد و من از فرشته ای پرسیدم مگر اینجا آخرش نیست؟ و...
-
تنها...
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 12:42
تنها شادی زندگیم این است ... که کسی نمیداند تا چه حد غمگینم...
-
...
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 12:06
یک نفر دلتنگ است یک نفر می گرید یک نفر سخت دلش بارانیست یک نفر در گلوی خویش بغض خیسی دارد بغض کالی دارد یک نفر طرح وداع می کشد روی گل سرخ خیال......
-
گاهی ...
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 11:21
گاهی باید بارید... آنقدر که خودت هم غرق شوی...! گاهی باید رفت... آنقدر که خودت را هم گم کنی...! آنوقت برگردی... و از نو بسازی هر آنچه را که دوست می داری ...!
-
بوسه
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 11:00
-
...
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 19:21
بـــراے خــودت زندگـــــے کـــن کسے کــه تو را دوســ ــت داشته باشــد با تــو مے مــاند و براے داشتنــت مے جنــگــد امــا ... اگـــر دوســـ ــتت نداشته بــاشد به هـــر بهــانه اے مے رود !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 18:21
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟ بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !! بـاران کـه بـاریــد … چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!! خـورشـیـدکـه تـابـیـد … پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!! اشـک کـه آمـد … دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!! او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت . . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 11:56
دو وقــت دلــم مــی گــیــرد .. یکــی وقتــی بــا " بــــلــــه " جــواب مــی دهــی یــکــی وقــتــی " شــــمــــا " صــدایم مــی کــنــی ..!!! چــگــونه صــدایــت کنــم کـه بــا " جــــانــم " جــواب دهــی؟ و " تــــو " صــدایــم کــنــی؟!!
-
...
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 11:51
من هیچ نیستم و هیچ نمیدانم من فقط احساسم. مثل چشمه که فقط آب یا مثل کوه که فقط سنگ. از ظلم به خشم میایم از رنج میگریم و دوست داشتن مرا به وجد می آورد... من به خودم اعتراف کردم بر من افترای دیگری نبند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 11:47
سالهارفت وهنوز یک نفرنیست بپرسدازمن که توازپنجره عشق چه هامیخواهی؟ صبح تانیمه شب منتظری همه جامی نگری گاه باماه سخن می گویی گاه بارهگذران خبرگمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی دردریاست؟ نوری ازروزنه فرداهاست؟ یاخدایی است که ازروزازل ناپیداست...؟
-
اگه عشقی باشه
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:42
-
حرف
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:33
بعضــے حــرفـــارو نمیشـہ گفتــ بـایــد خـــــورد! ولـــے بعضــے حـرفــارو نــہ مےشــه گفتـ ، نــہ مےشــہ خـورد! مےمـــونــہ سـر دل! مےشـہ دلتنگــے ... مےشـہ بغـــض ... میشہ سکـوتــ ... میشہ همــون وقتــے کـہ خـودتـم نمـیدونــے چـہ مـرگـتـه !!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 19:49
اینـ روزها دلمـ زیاد می گیرد نمی دانمـ تنگـ استـ یا هوایـ کسیـ را دارد... شاید دلتنگــ کسیـــ در دور دستـــ ها هرچهـ هستـ حسـ عجیبیـ ستـ...
-
دنیــــــای ایـــن روزای مــــا...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 19:38
خــدایــــــا ... دنیــایت شهوت سَـــرایـی شــــده بـــــرایِ خـــــودش... نمیخــــــــوای فیلتــــرش کنـــی؟؟؟!...
-
امید
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 18:36
زندگی میکنم حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم! چون این زندگیست که بهترینهای دیگری برایم میسازد بگذار هرچه از دست میرود برود!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:37
-
دنیای من ...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:32
اینجادر دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفته اند. دیگر گوسفند نمی درند. به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند.
-
اگر دلت گرفت
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:21
اگر دلت گر فت سک وت کن !! این روز ها هیچ کس معن ی دلتن گی را نمیف همد!!!!!! هیچچ چکس.....
-
:/...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:20
حالم را پرسیدند گفتم: رو به راهم. اما افسوس کسی ندانست رو به کدامین راهم . . .
-
:...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:19
خداوندا ...... قیامتت را بر پا کن!!! تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 19:15
دارمـــ از درد غریبـیـــ آبـــ میشمـــ رو سر خودمـ دارمـ خرابــ میشمـــ
-
اشک...
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 19:10
دیشب توفکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد... از اشک پرسیدم چرا اومدی؟؟ گفت: اخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست..!!!
-
گله ای نیست!!!
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 18:37
این روزها آسان تر از یاد میروم... آسان تر فراموشم میکنند.... می دانم! اما شکایتی ندارم ... آرامم... گله ای نیست ... انتظاری نیست..... بهانه ای نیست... این روزها تنها ارامم...
-
...
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 18:23
این روزها که رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست... آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست