آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

دکتر علــــی شریعتـــــــیـــ

                      

تـنـ ــهایـ ـی پس از این همه شکست آسان نیست. من اکنون

احساس می کنم بر تل خاکستری از همه ی آتش ها و امیدها

 و خواستن هایم تنها مانده ام و گرداگرد زمین خلوت

 را می نگرم

و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ

 این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است

وهر لحظه صریح تر و کوبنده تر که

 تو اینجا چه می کنی ؟

امروز به خودم گفتم :

"من احساس می کنم که نشسته ام

 و زمین را می نگرم که میـ ـــ ـگـ ـذرد"

 همین و همین !

هیچکسی نمیفهمد که چه میکشم ؟

قدرت درک و وسعت احساس و صداقت روح در

هیچکس تا آنجا نیست که بتوان پیشش نالید .

سکوت بر سر این درد مرا از درون هرلحظه می کاود

و می کاهد و احساس میکنم که همچون مومی میگدازم

 و قطره قطره نا بــ ــــ ــود میشم . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد