آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

ببارباران ....

ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست، اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست. 

ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست، آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست. 

ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ، غم تلخی که در سینه دارم

فراموش شدنی نیست ببار که دلم گرفته است ، 

چشمهایم از اشک ریختن خسته است. 

ببار ای باران ، که سکوت این لحظه ها با صدای تو و صدای گریه هایم شکسته شود، 

دلم از غصه ها خالی شود و لحظه هایم مثل همیشه بارانی شود.
  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد