آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

...

 من هیچ نیستم و هیچ نمیدانم

من فقط احساسم.

مثل چشمه که فقط آب

یا مثل کوه که فقط سنگ.

از ظلم به خشم میایم

از رنج میگریم

و دوست داشتن مرا به وجد می آورد...

من به خودم اعتراف کردم

بر من افترای دیگری نبند...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد