حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت …
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت …
حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد …
زخم داشت و ننالید…
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت …
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود … !!.!!
حال دنیا را چو پرسیدم، من از فرزانه ای
گفت یا باد است، یا خواب است یا افسانه ای
گفتم آنها را چه می گویی، که دل بر او نهند
گفت یا مستند، یا کورند، یا دیوانه ای
گفتم از احوال عمرم گو که بازم، عمر چیست ؟
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند؛
اما . . . من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . . خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود
وقتی به دنیا میآییم در گوشمان اذان می گویند
و وقتی از دنیا میرویم برایمان نماز می خوانند
به راستی چه کوتاه است زندگی....
فاصله اذان تا نماز.....
شنیدم وقتی که می رفتی ، رد پایت را پاک می کردی ...
بی خیال ...
من دنبال دلت بودم ..
وقتی دلت با من نیست ، برو خوش باش ...
چه فرقی میکند کجا باشی؟!!
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم....
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم.
شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم,
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. زندگی کوتاه است .. پس به زندگی ات
عشق بورز,
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
قبل از تنفر » عشق بورز
زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
ای کاش همه به جایی برسیم که هر روز بگوئیم :
ای فردا، هر چه می توانی کن؛
که امروز را به تمامی زیسته ام ...!
یکنفر در همین نزدیکـی ها
چیزی
به وسعت یک زندگـی برایت جا گذاشته است
خیالت راحت باشد
آرام چشمــهایت را ببند
یکنفر برای همــه نگرانـی هایت بیدار است
یکنفر کـه از همـه زیبایـی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!!!!!!!!!!
در شهر صدای پای مردمانیست که همچنان که تو را میبوسند
طناب دار تو را می بافند
مردمانی که صادقانه دروغ می گویند و
عاشقانه خیانت می کنند
کاش دلها آنقدر پاک بود که برای بیان
دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود
کاش.....
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟
فرمود چهار اصل
دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم
دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم
یادت نخواهم انداخت ، که برگردی !!! اگر مهم باشم .... یادت خواهم ماند!!!
اینجا فقط واژه می فروشیم و سکوت می خریم چه تجارت دردناکی است .
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد...!
بهــــ انـــدازهـــ یـــــ تــمــــامـــــ ســـهــــ نـــقـــطـــهــــ هایــــــ دنــــیــــآ بــآ تــــو حــــرف دآشـــــتم
امآ
نـــقـــطـــهـــــ
.
این رو بدون که:عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است.گوش کردن نیست درک کردن است.دیدن نیست احساس کردن است.جا زدن نیست صبر کردن است.پس ... چه دعایی کنمت بهتر از این:
خنده هایت از ته دل و گریه هایت از سر شوق
میگفتند: سختی ها نمک زندگی اند...
اما چراکسی نفهمید "نمک"برای من که خاطراتم زخمی است...
شور نیست...
مزه "درد"می دهد...
دیوانه میشوم وقتی، پشت این نقطه چیزی را نمیبینم! پشت این همه حرف برایم جز دلواپسی نمیماند! در این همه رنگ، رنگی از تو نمیبینم! ... یادت رفته همه چیزمان را ! قرارمان این نبود! بود؟ وقتی برگ زرد خشک شده میبینم یاد قول و قرارمان میافتم! مگذار بیشتر از این بگویم که همان باقی مانده ها هم میریزد! حرمت نگه داشته ام!