آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

کاش ...

در شهر صدای پای مردمانیست که همچنان که تو را میبوسند

طناب دار تو را می بافند

مردمانی که صادقانه دروغ می گویند و

عاشقانه خیانت می کنند

کاش دلها آنقدر پاک بود که برای بیان

دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود

کاش.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد