دلـت کــه گــرفـتـه بـاشـــد ...
با صدای دســتـفــروش دوره گرد هــــم گــریــه می کنی چه برسد به اینکه
عصر جمعه هم باشد....!!!
مثل باران خاطراتت ماندنیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گرچه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم
تا ابد مهر و وفایت ماندنیست .
آنقدر به آدم های روی زمین بی اعتماد شده ام
که می ترسم،
وقتی از خوشحالی به هوا می پرم،
زمین را،
از زیر پایم بکِشند ...
هنوز هم وقتی دلم می گیرد
سر تکان میدهم و میگویم
بیخیال...
در حالی که میدانم؛
خیالم همیشه پر از خیال است!
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن
به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد
نه چون انسان که بعد از رفتن همدم
گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
اینجـاست که میفهمی. . . کم آوردی. . .
میگویند زمان طلاست.
دروغ میگویند زمان آتش است من چشیده ام
گذرا نیست.
ثانیه به ثانیه اش می سوزاند
و تا به شعله ات نکشد نمی گذرد.
خدایا...
من ترک تحصیل کردم!
میشه دیگه ازم امتحان نگیری؟!
لحظہ هاے سکوتم...
پر هیاهو ترین دقایق زندگےام هستند!
مملو از آنچہ ،
مےخواهم بگویم...
و
نمےگویم!!!
از خیابان ها،کوه ها ودشت هایی گذرکن که من گذر کردم....
اشک هایی رابریز که من ریختم...
دردها وخوشی های من را تجربه کن...
سال هایی را بگذران که من گذراندم...
روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم...
دوباره ودوباره برپاخیز ومجددا در درهمان راه سخت قدم بزن همانطور که من انجام دادم...
بعد،آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی...
-امان از خنده ای که لابلای آن
بغض دردناکی گلویت را بفشارد...
-حـال این روزهـای من
حال آفتابگردانیست
که در روز بارانی به دنیـا آمده ....
بـزرگ که میشــــوی….غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند،
دَرد هـایت نــیز!
غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی....
و مارا می آزمایی
درشرایط سخت
یکی پس از دیگری
ودیگری پس از دیگری!
وما خسته از این امتحانات
دنیای آزمون وخطایت،
سه ماه تعطیلی ندارد؟!!
فـَـصــل ِ امــتـِـحــــان است
و
مَـــن
جــُـز مــُـرور
...رنگــ ِ چشــــمــ ـــانت
..و
خـَـط کشـــیــدن زیــر ِ دلتنگـــــــی هــایَمـ
..هــیــچ دَرســـی نـَـدارمـــ
لــــــــحظه های ســــکوتم؛
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــملو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم....
در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که
تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند
مردمی که صادقانه دروغ می گویند
و خالصانه به تو خیانت می کنند
در این شهر هر چه
تنها تر باشی
پیروزتری
گـاهــی فـقــط..
بـایـد لـبـخند بـزنـی و رد شوی
بگذار فـکــر کـنــند نفهمیدی..!
بگذار چشمان اشک بارت را نبینند ..!
به دلتنگی هایمـــ دست نزن
می شکند بغضــمـــــ یک وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشکهایی که
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !!
چـقـــــدر سخــــت اســـت، کـه لبـــریـــز بـاشی از “ گـفـتـــــن ”
ولــی ….. در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد
این روزهـا دلـــــــم اصــــرار دارد
فــــریـاد بزند؛
امــــا . . .
مـن جلوی دهـــانش را می گیرم،
وقتی می دانـــــــم کسی تمــــایلی به شنیدن صـــــــدایش ندارد!!!
... این روزهــا من . . .
خـــــــدای سکوت شده ام؛
خفقـــان گرفته ام تا آرامـــــــش اهالی دنیـــــــا،
خـــــــط خـــــــطی نشود . . .!!!
سیگارش را می گذارد زیر لبش و می گوید :
آتیش داری . . . ؟!
جواب می دهم :
توی جیبم که نه , ولی در دلم دارم ...
به کارت می آید ؟
می گویی:دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی.....
دل تنگی ارزانی خودت من دیگر دلم را به خدا سپرده ام.....
تنها یــــک کلمه است
"مےگذرد"
ولے دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...
خــــدایا . . .
اگــر خواسته ام را اجابت میکردی
به خــودم قــول داده بودم
خیلی دوستت داشته باشم
حــالا که خواسته ام را اجــابت نکرده ای
...باید حواسم باشد که
خــیلی بیشتر دوستت داشــته باشم
آخــر میترسم فکر کنی این همه سال
تو را بخــاطر اجــابت خواسته هایم
خواســته بـودم...
ببار بارون ببار بارون دلم از زندگی خونه
دیگه هر جایِ دنیا برام مثلِ یه زندونه
ببار بارون که دلگیرم ببار بارون که غمگینم
خرابه حاله من امشب
دارم از غصه
میمیرم