آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

و...

قبل ازاینکه بخواهی در مورد من وزندگی من قضاوت کنی کفش های من را بپوش ودر راه من قدم بزن.

از خیابان ها،کوه ها ودشت هایی گذرکن که من گذر کردم....

اشک هایی رابریز که من ریختم...

دردها وخوشی های من را تجربه کن...

سال هایی را بگذران که من گذراندم...

روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم...

دوباره ودوباره برپاخیز ومجددا در درهمان راه سخت قدم بزن همانطور که من انجام دادم...

بعد،آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی...  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد