آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آه ای خدا...

آه ای خدا... خسته‌ام از تظاهر به ایستادگی،از پنهان کردن زخم‌هایم،خسته‌ام!
زور که نیست!
دیگر نمی‌خواهم بی‌دلیل بخندم و
وانمود کنم همه چیز رو به راه است...!
اصلا دیگر نمیخواهم بخندم
میخواهم لج کنم، با خودم، با تو، با همه ی دنیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد