آیا کسی هست که اشک های مرا ببیند
وصدای مرا بشنود
درد سنگینی را حس می کنم
گلویم را می فشرند این آواهای تنهاییهایم
چشمهایم خیسند وپاهایم لرزان
وهمواره نگرانم
چشم هایم پر است از صدا
ولب هایم پر است از اشک
وجودم لبالب غم است
وندایم پر زسکوت
نجاتم دهید
ورهایم کنید
این جسم خسته واین قلب ویرانگر
رهایم کنید
می خواهم پرنده ای باشم رها
رهایم کنید....