آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

به کدامین گناه

به کفاره کدامین گناه اینگونه رنج می برم؟
این گرمای آتش 
کدامین دوزخ است که تنم را آب می کند؟به کدامین
 آزمون از چه رو مصلوبم؟
بگو تاوان جه را می دهم ، بگو بگو که بدانم؟
از آغاز همین بوده ام ، دگر طاقتی نیست مرا ، بگو ، 
به
 مردن نماز می برم
از چه از چه بود این همه درد این همه غم سهم من؟
پس آغاز دفتر سفید 
کدامین
 شعر نگفته است؟
من که هر چه می زنم ورق 
به
 دفتر سیاه می زنم
حال که کائنات همه بر مرگ من کمر بسته اند، چرا آن در نمی رسد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد