رود شدم
رانده شدم
رفتم و از قلب همه عالم ناخوانده شدم
باد شدم
آه شدم
وقت سحر موج لب آب شدم
خسته شدم
دل خون و افسرده شدم
دیر شدم
زود شدم
سوختم و بی دود شدم
نقش ببستم بر کویر
مانده از شور شدم
باد وزید
همسفر کوه شدم
از دل بی صبر خودم آزرده شدم
درد شدم
سخت شدم
رنجش بی وقفه شدم
تا که زمانی ناگاه
جنبشی بیدار شدم
وز کرده های خویشتن
آگه و دانسته شدم
حال منم
آگه دانسته منم
هشیارو آزاده منم
از بند دل رها منم
هم صحبت گل ها منم
دولت عشق آمد و من
دولت پاینده شدم!