انگار یک سنگ بزرگ را گذاشته اند روی سینه ام
قلبم برای تپیدن تقلا می کند
آهای!
حرف دارم، حرف
فریاد هایم بی فایده است
گویی سال هاست دفن شده ام
صدایم از ژرفای وجودم منعکس می شود و تنها به خودم می رسد
تنها، به خودم
تا طلوع آفتاب می مانم،
تا پایان این شب یخ زده،
خودم گرمش می کنم،
تنها می توانم ها کنم
نفس هایم هنوز گرم اند
هنوز هم شیشه ای هست، برای هم بازی شدن انگشتانم و نام زیبای تو
زمانه! دست بردار
تو و همه ی آدم هایت هم که جمع شوید
حریف احساس من نخواهید شد
چون من عاشقم
و عشق پایانی ندارد
خواهر گلم سلام متنت زیباست اول یکم خط را کوچکترش کن بعدش یه ویراشی بده که ادم بهتره بتونه مطالعه کنه ممنون عزیز
به شیدایی به شور عشق
به مجنون پرُ آوازه
به قطره قطره ی باران
به گلبرگ تر و تازه
به هر یادی که در خاطر
به یادت بسته شیرازه
به چشمانت که می دوزد
نگاهم را به دَروازه
تو را من دوست می دارم
نمی دانم، نمی دا نم چه اندازه
به گل هایی که می روید
بهاران در دل صحرا
به دشت سینه عاشق
که می سوزد زهجران ها
به سوگند دو دل با هم
که می بندند پیمان ها
به گرمایی که می بخشد
نگاهی بر دل شیدا
تو را من دوست می دارم
به آبی وسعت دریا
به اشک شوق دیداری
به پایان شب هجران
به مستی و صفای می
به شور و عشق بی پایان
به غوغای دل عاشق
به صبح وصل مشتاقان
به لحظه لحظه با یادت
که آرامش دهد بر جان
تو را من دوست می دارم
میان جمله ی خوبان
سلام خیلی قشنگ بود من عاشقم
واقعا زیبا بود...آپم