آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

نوشتم ...............

نوشتم قصه های بی شماری  

از غصه های بی پایانم 

نوشتم از الم ها و اشک هایم  

نوشتم از گریه های کهن  و نو 

نوشتم از خنده های سرشار از گریه ام

نوشتم از نگاه های پر الم و حسرتم

نوشتم تمام خاطرات تلخ و گذرا را  

نوشتم که دل شکسته ای از روزگارم 

نوشتم از تلخی پایان عشق

نوشتم از لحظه های تنهائی 

از آرزوهای محال  

از خدائی که باید باشه و نیست  

نوشتم  از ...................... 

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ http://donedona.blogsky.com

ای جان قربون اشکای چشمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد