تا حالا شده دلت از عالم وآدم بگیره و یه جای دنج وخلوت بخوای که بری خدا رو فریاد بزنی و دل آسمون رو بشکافی بری و توش گم شی و دیگه هیچ وقت هیچ کس ازت نشونی پیدا نکنه؟
شده کلی بغض رو دلت بشینه و واسه هیچکدوم نفسی واسه فریاد نداشته باشی؟
شده گاهی حس کنی چقدر رو قلب زمین سنگینی میکنی ؟
شده یه عالمه دلتنگی رو دلت باشه و یهو یه درد بزرگتر بیاد و تیشه به ریشه ات بزنه؟
خدایا هیچوقت تنهام نذار که بی تو هیچم
بی خیال این همه قانون ... بی خیال این همه ترس ...
بی خیال دنیا با این همه قانونگذار بی قانون و بیخیال این همه محتسب بی حساب!!
بی خیال این همه رسولان بی معجزه و معجزات بی رسول!!
من ... من عاشق آزاد کردن نوازش و سیب از قفس بی تابی و ترسم ،
حتی اگر به جرم خوردن سیب به زندگی تبعید شوم ....
دستهایت را به من بده ...
به جهنم که مرا به جهنم میبرند، به خاطر عشقبازی با خیال تو..
تو ... تو خود ، بهشتی ...
سلام
این حالتها رو که توصیف کردین خییییییلی اتفاق افتاده خییییلی!!!