آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

تنهایی

نشسته بودم  

زانوهایم در آغوش کشیده شده 

اشک میریختم 

 

درون اتاقک تنهایی خودم 

که دیوارهای آن آجر به آجر در حال بالا رفتن هستند 

خدایا بنده ات را دریاب

شور و شعوری ارزانی دار

تا درک کنم

همه آنچه را که باید

پیش از آنکه خیلی دیر شود

پیش از آنکه دیوارها آنقدر بالا بروند

که راهی برای خروج نیابم

 

نظرات 4 + ارسال نظر
دریا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام واییی چقدر وبلاگت قشنگه به وبلاگ منم بیا عزیزم...باتبادل لینک موافقی؟؟؟

میترا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ http://pouyacarpet.mihanblog.com/

15.1851850605312.60160857183سلام
با « آموزش طراحی فرش » آپم
منتظرتم

دریا یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام شما لینک شدی عزیزم....

محمد ترکمان(پِژواره) چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ق.ظ http://zhar.blogsky.com

کِز کرده
و

زانوانِ غم در آغوش

اشک میریختم



درون کلبه ی تنهایی ام

کلبه ای
که

خشت به خشت در حال فرا رفتن اند!

خدایا دریاب بنده ات!

ارزانی دار، شور و شعری

تا درک کنم

هر آنچه را که باید

پیش از آنکه دیر شود.

پیش از آنکه دیوارها آنقدر اوج بگیرند

که :
راهی برای خروج نیابم.
=============
سلام آمدم شعر خوبی نوشتید اگر این شعر را خود سروده اید؛ اطلاع بده موفق باشید. گل که ندارید(گل)

سلام دوست عزیز نه این شعر راازجایی دیگه آوردم ولی به دلم نشست به همین خاطر توی وبم زدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد