آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

یک آرزو

     من از دیاری می ایم که همگان رو به آسمانند

                 و عشق نام مقدسی ست برای پرستیدن.

من ازدیاری می آیم که بزرگان سوار بادبادکند

  و کودکان

بال هایی را ازپرندگان صداقت به امانت گرفته اند

تا در آسمان راستی پرواز کنند

          و عشق باد راهنمای آن هاست.

من از دیاری می آیم که شب ها

 ماه هم به اندازه ی خورشید نورانیست

من از دیاری می آیم که حتی خزه ها بوی رزسرخ می دهند.

من از دیاری می آیم که سنگ ها

سختند به نرمی ابریشم.

من از دیاری می آیم که شرط ماندن درآن دیار

یک..لبخند است.......یک قلبی پر از عشق است.

من از دیاری می آیم که مردمانش فقط از

گرمی محبتشان زمستان های سخت را می گذرانند.

من از دیاری می آیم که گل ها پر از اشکند

                                         ولی می خندند.

من از دیاری می آیم که......

من از دیاری می آیم که هیچگاه وجود نداشت.

من از دیاری می آیم که فقط یک آرزو بود.

                                            (شاهزاده سو)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد