آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

فانوس خیال

فانوس خیال لبریز نور شمع

میسوزم و

اشکهایم جاری

اینجا محفل سکوت است

رنگها گم شده اند

کاغذی نیست که بر راهروش بنشینم

و به یاد دل تو  گریه کنم

اشکهایم جاری

به امید فردا  و چراغی دیگر

تا تورا دریابم

نظرات 1 + ارسال نظر
یوسف سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://khalvatedelman.blogsky.com

سلام خواهر خوبم... من آپم... یه آپ جالب!... خوندنش خالی از لطف نیست!...
در ضمن از آپهاتون به نظر میاد تو دوره خاصی از دوران دانشجویی هستید!... متاسفانه خودم هم تو این دوران بودم!... توصیه میکنم اگه میتونین کمی از این حال و احوال بیاین بیرون!...به درسهاتون لطمه نزنین!... موفق باشید... یا حق...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد