آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

تنها عاشقم

 

نه محتاج نگاهی هستم که بلغزد بر من


و نه آشفته حالی که در خویش گمشده باشد


تنها عاشقم !


عاشقی بی پروا


که تمام هستی اش را فدای عشق کرده


و عشق را با همه دردهایش با جان و دل خریده است


عاشقی که وقتی دروازه قلبش را به روی هستی گشود


عشق بی محابا به او پناه اورد و تا ابد همان جا ماند


تنها عاشقم !


عاشقی که اگر لحظه ای یاد عشق نکند


می شکند


لحظه ای از دل ننویسد


می پوسد


و اگر عشق را از قلب پاکش بگیرند


می میرد


تنها عاشقم !


عاشقی که تمام لحظه هایش یاد توست


و بودن و نفس کشیدنش به خاطر وجود توست


حال که خود عشق به سراغ قلبم امده


دیگر به دنبالش نمی گردم


حال که امید و آرزوهایم را در بر گرفته


دیگر نا امید نمی شوم


شراب عشق را می نوشم


مست می شوم

مرا ،


دلم را ،


هر چه بادا باد ...


چون گناهی ندارم ،


تنها عاشقم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد