دایا معجزه کن همچو زمانی که نوزاد گریان را
در آغوش مادرش جای دادی.چو زمانی که خار راهمسایه
گل کردی.
یا شیشه را به وجود سنگ عادت دادی.
معجزه کن چو زمانی که اتش را بوی گلستان بخشیدی
یاهمچو روزی که فرعون را مغلوب عصا کردی
کنون خشکیده ریشه امیدم غرق شده کشتی رویاهایم
شنیدم که یاد تو معجزه می کند.
معجزه کن خدایا.