-
دکتر شریعتی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 12:32
زندگیت را طی کن و انگاه که بر بلندترین قله هایش رسیدی لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.....
-
خیانت به خودم
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 12:15
وچه بدهکارم من به خودم،به ایمانم، به روحم...بابت تمام "دوستت دارم"هایی که نگفتم و بلعیدمشان تا ثابت کنم روشنفکرم، تا بگویم منطقی هستم و نبودم!! خیانت میکنم به خودم... هنوز دوستت دارم...
-
آه ای خدا...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 10:09
آه ای خدا... خستهام از تظاهر به ایستادگی،از پنهان کردن زخمهایم،خستهام! زور که نیست! دیگر نمیخواهم بیدلیل بخندم و وانمود کنم همه چیز رو به راه است...! اصلا دیگر نمیخواهم بخندم میخواهم لج کنم، با خودم، با تو، با همه ی دنیا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 09:53
آری تنها پرنده ای که بال ندارد ولی میتواند پرواز کند ُ انسان است .البته نه با هواپیما ... پرواز با دوبال ظریف عقل و عشق . با دوبال لطیف خیال واحساس . کتاب پر است از حرفهای خودمانی زیباست .
-
بارانـــــ
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 18:42
باران حضورت که ببارد تنهایی ام خشکســـــــــــــالی را تعطیل می کند به حرمت قطراتی از جنس تو . . .
-
میقوضرد یا میگـــــــــــــذرد ؟؟؟؟
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 18:41
این روزها می گذرند اما ، من از این روزها نمی گذرم …
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 11:09
-
...
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 18:26
روی سنگ قبرم بنویسید: آشفته دلی در این خلوت خاموش خفته است بنویسید او زاده غم بود حال آسوده گشته زغمهای جهان فراموش
-
خدا
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 18:24
خدا پرسید: می خورید یا می برید؟ من بدون درنگ پاسخ دادم، می خورم چه می دانستم لذتها را می برند حسرت ها را می خورند...
-
دور...
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 17:10
آدمیست دیگر.. یک روز حوصله ی هیچ چیز را ندارد... دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور... حسین پناهی
-
هرکسی لیاقت اینا رو ندار!
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 18:28
دوســــتت دارم هدیه ایست که هر قلبی فــــهم گرفتنش رو نداره قیمتی داره که هر کسی تــــوان پرداختش رو نداره جمله کوتاهیست که هر کسی لــــیاقت شنیدنش رو نداره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 18:11
خدایا من ترک تحصیل کرده ام .! اینقدر از من امتحان نگیر ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 17:46
طبیبان بر سر بالین من اهسته میگفتد که امشب تا سحر این عاشق دل خسته میمیرد زهرجا بگذرد تابوت من غوغا بپا خیزد چه سنگین میرود این مرده،از بس ارزو دارد
-
به نام تنها پناه بی پناهان دیار سرنوشت
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 11:21
خدایا از کدوم حرف ، کدوم جمله یا کدوم کلمه شروع کنم به نوشتن حرف دلم ؟ آخه زبون دل با زبون آدما خیلی فرق میکنه بغض گلمو گرفته ، داره خفه ام می کنه نمیدونم چه جوری و از کجا شروع کنم به نوشتن درد دل هام ، حرفایی که توی دلم هست انقدر سنگینه که انگشتام توان نوشتن ندارن بعضی ها میان توی زندگیت که فقط خاطره بشن فقط خاطره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 10:48
قلبم را عصب کشی کردم دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد و نه برای گرمی آغوشی می تپد .......................................
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 10:34
عجیب است دریا !!! همین که غرقش می شوی ... پس می زند تو را !!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 10:33
پاهایم مسافرند... دلم راه نمی آید!!!!
-
ادما..
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 09:57
آدمــا گاهــی لـــازمه چنــد وقــت کــرکــره شـونـو بکشــن پــایین یــه پــارچــه ســـــیــاه بـزنـن درش و بنـویســـــــــن کســـی نمــــرده ، فقــــط دلــــم گـــ ــرده ، فقــــط دلــــم گـــرفتــــه
-
آه ...
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 11:53
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد…
-
مرگ....
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 11:39
خســــ ـــــته ام انقدر خسته که نای نوشتن ندارم دلم خسته تر انقدر خسته که نای شکستن ندارد من و دلم باهم خسته ایم ای خدای خسته دلان به من و دل خسته ام ارامشی ده ارامشی همیشگی ارامشی از جنس مرگ
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 10:20
بغض هایم را نگه میدارم. بعضی وقت ها سبک نشوم سنگین ترم…
-
روی قبرم بنویسید
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 10:19
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد...
-
خدا
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 17:38
هیچکس نفهمید که خداوند هم تنهاییش را فریاد مے زند ، قل هو الله احـــــد!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 17:18
همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــوی… جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــم… و می بـــاری آنقــدر تا زلال شـــوم… تا آســمانی شــود هــوایِ دلــم… آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــم… داشتــــن تو … می ارزد… به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــا…
-
چه کسی می خواند نگاه خسته ام را
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 17:12
چند وقتیست هر چه می گردم . . . هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم . نگاهم اما . . . گاهی حرف می زند ، گاهی فریاد می کشد . و من همیشه به دنبال کسی می گردم . . . که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید . . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 16:57
این روزها زندگی را سرد سر میکشم طعم بیهودگی می دهد و اجبار...
-
سکوت
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 18:32
من سکوت خویش را گم کرده ام . لاجرم در این هیاهو گم شدم . من که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه ی مردم شدم ! در پناهت برگ و بار من شکست تو مرا بردی به شهر یادها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ای مادر فریادها ! گم شدم ، در این هیاهو گم شدم تو کجایی تا بگیری داد من ؟ گر سکوت خویش را می داشتم زندگی پر بود از فریاد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 18:31
من فردا فهمیدم که فردا را امیدی نیست ... و همین آغاز زیباست و پایان را هیچ گاه امیدی نیست که تو به سر آغاز پاک و خالص بودن می رسی و من سجاده ی عشق ورزیدن به تو من هرگز از تو نمی خواهم که با من به انتهای جاده برسی تنها آرزویم این است که دراین جاده عشق را لمس کنی و محبت پاک و ناب را پس بیا آغاز کنیم راهی را که پایانی...
-
دل
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 18:22
پازل دل کسی روبهم ریختن هنر نیست هروقت باتکه های شکسته دل یه نفر براش یه پازل جدیدی ساختی هنرکردی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 18:21
هرآنچه خواستم نیامدبه دست چونکه بیگانه بودم به این دنیای پست پی آب بودم کوزه به دست چونکه آب یافتم،کوزه شکست.