رسیده ام به انتها ...
به ته همه ی چیزهایی که فکر می کردم روزی طعم خوشبختی می دهد...
رسیده ام به آن جایی که هیچ چیز برایم رنگ و بویی ندارد ،
رسیده ام به آخر
حالا دیگر کلمات هم در تنهایی هایم همراهی ام نمی کنند .
میان واژه ها سرگردان شده ام .
اکنون سکوتم ،طعمِ شعر می دهد....
اشک هایم ،طعمِ تنهایی.....
و دست های ساکت و صبورم روزهای برفی و سرد زمستان را زندگی می کند.
من در کدام واژه گم شده ام ؟
در پیچ کدام خاطره تورا گم کرده ام؟
نام تو را در کدامین زمزمه ی تنهایی از یاد برده ام؟
من کجا خودم را جا گذاشته ام؟ در کدام نگاهت؟ در کدام لبخندت؟
من در کجا شکستم ؟ در کدام گریه ؟ در کدام اشک؟ در کدام سکوتِ تلخ خانه؟
در کدام رفتن؟ من در کدامین لحظه سکوت کردم؟
در کدامین سال ؟ کدامین روزدر اعماق تنهایی و انزوای خود سقوط کردم؟
من در کدامین بهار زندگی را با زمستان پیوند زدم؟
وقتی برای طلوع دوباره هست؟
آسمان ابری است .خیال باریدن دارد و نمی بارد ،
همچون دل من ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟
گله هارابگذار!
ناله هارابس کن!
تابجنبیم تمام است تمام!!
مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....
یاهمین سال جدید!!
بازکم مانده به عید!!
این شتاب عمراست ...
من وتوباورمان نیست که نیست!!
زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به کام و
چه به نام و
چه به دام...
زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛
چه به راز
و چه به ساز
و چه به ناز...
زندگی لحظه بیداری ماست زندگی میگذرد
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان..
قراری طولانی به بلندای یک شب..
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده !
عزم رفتن دارد...
آسمان بغض میکند... میبارد.
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست
داشتنیست...
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز...
و... تمام میشود
پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،
رفتنت به خیر...
سفرت بی خطر
حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی،
نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی...
آنچه در دستت بود،
امانتی پنهان بود که حراج شد،
آنچه نباید بگویی گفته شد،
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند!
حرف، حرف ویران کردن دل است،
نه دیواری خراب کنی و از نو بسازی!
"دلی که ویران کردی، قصری بود که خود ساکن آن بودی"
راستی حالا که خود را بی خانه کردی،
با آوارگیت چه میکنی
لابد به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری..
Solitude means
No Oneُs heart fits your heart
تنــهاییـ ـــ ــ ــ ـ ـ ـ
یعنــــ ـــــ ـــــــ ـــــــ ــــــی:
دل هیـ ــ ـــ ـــ ــــ ـ ـــ ــ ـ ـچ کســــ
سـ ـــ ـــ ـایز دلتــ ــ ـــ ـــ ـ نیســ ــ ــ ـــ ـــتــــ
مـــن دخـــتـــری از تـــبار پـــاییـــزم
بـــا احـــساســـاتی پاییـــزی
دخـــتری کـــه چشـــمـــانـــش
زیـــاد ابـــری و بـــارانـــی میـــشود
دختــری کــه مثـله پـایــیز جــانـش را میـــدهـــد
بـــرای کــسی کـه بـهــارش باشــد
هرچـــند مـــاننـــد بـــهـــار پـــاییـــز را زود از یـــاد ببـــرد!
و دل این دختـــر ماننـــد بـــرگ هـــای پایـــیزی نـــازک اســـت و زود میشـــکند
آری!
مـــن دخـــتر پـــاییـــزم!