آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

پاییز

بوی یلدا را میشنوی؟

انتهای خیابان آذر...


باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان..


قراری طولانی به بلندای یک شب..


شب عشق بازی برگ و برف...

پاییز چمدان به دست ایستاده !


عزم رفتن دارد...


آسمان بغض میکند... میبارد.


خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست

داشتنیست...

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز...


و... تمام میشود

پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،


رفتنت به خیر...


سفرت بی خطر 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد