-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 15:20
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست سجاده زردوز که محرابِ دعا نیست گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟ از شدت اخلاص من عالَم شده حیران تعریف نباشد ابدا قصد ریا نیست از کمیتِ کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است هر رکعتِ من حائز عنوان...
-
تکرار مکررات...!
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 11:39
حرفی برای گفتن باقی نمانده ای دل در زمهریر زندان زنجیر گشته انسان! ناقوس مرگ برکش در نیمه های امشب سیمای عدل و احسان در خون گشته غلتان! فریاد واحسینا پیچیده در دو عالم مستان به صف نشستند گردن برهنه یاران! دیریست خون چکیده از فرق پیر دلها یارب شفا بفرما خون گشت قطره باران! تصویر مرغ مستم بر آتش دل تو گه یک نظر بفرما...
-
دلتنگم...
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 15:40
نه برای کسی... از بی کسی ...!!! خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!! نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!! تنهایم... تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!! اما مشتاقم!!! مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند...
-
تنهایی!!!
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 15:25
من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است. من تنها نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم یک...
-
بوی عشق...
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 12:37
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان می دهد ناله هایت بوی عشق و بوی باران می دهد دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا دستهایت درد هایم را تسلا می دهد وقت رفتن لحظه ای برگرد و قبرم را ببین این نگاه آخرت امید ماندن می دهد نیست از من قدرتی بوسیدن چشمان تو زخم های مرده ام را دیدنت جان می دهد...
-
خدایا...............
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 15:51
دیگه از ستاره ها خسته شدم از غم سرد شبا خسته شدم نمی تونم غمو باور کُنم من از هر چی غمه خسته شدم ای خدا خسته شدی ، از غم من؟؟ منم از هر چی دعاست خسته شدم همه مدعی میشن که عاشقن ، چه کنم از ادعا خسته شدم از وفای پر جفا خسته شدم ای خدا منو ببر به آسمون ... دیگه از زمینی ها خسته شدم
-
زندگی درکشورهای مختلف دنیا
شنبه 17 دیماه سال 1390 15:12
ژاپن: 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 3 ساعت تماشای تلویزیون ، 1 ساعت کار با اینترنت،1ساعت تماشای پلی بوی -- ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی -- آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2...
-
کجاست باران...
شنبه 17 دیماه سال 1390 09:59
خالی ام از حرف پُرم از دلتنگی تشویش هجرت باران خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها آلوده ام به روزمرگی دورم از عشق بی میلم به گفتن یا نگفتن حنجره را رغبتی به فریاد نیست تلخم ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم از خود فرسنگها فاصله دارم ..فاصله ای که کم نمی شود در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم خسته...
-
امشب غرق بارانم
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 16:56
خدایا .. هیچ می دانی که همیشه به موقع به دادِ دلم .. تو می رسی ؟؟ آنجا که خسته ام .. آنجا که دل شکسته ام .. آنجا که از همه ی عالم و آدم گسسته ام .. همیشه تو همان دستی هستی که می گیری از دلم غبارِ غمها را مرسی خدایِ قطره ها ... بارانت بر دلم بارید و نگاهِ من تر شد و من ... از یمنِ وجودِ تو ... تازه تر شدم
-
دلت را دست کم نگیر
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 15:43
من فرمانروایِ دلِ خویشم در قلمرویی که نامش احساسِ من است جایی که در آن ..دلم همیشه پیروز است دارم خودم رو دلداری می دم ... بد نیست گاهی آدم عاشق خودش بشه ...
-
من اگر غمگینم،من اگر مسکینم
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 15:32
من اگر غمگینم،من اگر مسکینم من اگر داغ بزرگی به دل خود دارم من اگر راه خوشی نسپارم،من اگر خنده تلخی کردم من اگر غصه عشقی خوردم من اگر تنهایم،همه از دست دل است من به صد قافیه ی تنهایی،من به هر قافله شیدایی من به هر قاصدک رسوایی،من به هر شاپرک لیلایی درد اندوه دلم را گفتم من به هر کوچه خلوت که رسم،من به هر خانه الفت که...
-
دلتنگی های دل من ...
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 17:12
گاهی دلم از هر چه آدم است می گیرد...! نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بـه شکل ِ بی تو می میرم ..! گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگری است!
-
سفره ی خالی
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 17:01
امروز دوستی شعری خواند زیبا بد نیست شما هم بخوانید : یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد کهنه قالی میخرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم اشک در چشمان باباحلقه بست عاقبت اهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی...
-
آنقدر....
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 09:28
آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است ... حالا اما نمی خواهم برخیزم می خواهم اندکی بیاسایم فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام ...
-
به چه فکر می کنم ؟
شنبه 10 دیماه سال 1390 16:00
به چه فکر می کنم ؟ انتقام از آن هایی که هیچ وقت نبودند... آن هایی که می توانستند باشند ولی نخواستند... فراموش نکرده ام که هرچیزی که می تواند باشد در اصل نباید باشد...
-
...یادم باشد
شنبه 10 دیماه سال 1390 15:47
سلام می شناسی ؟ چندین بار است در پس این کوچه ها سلامت کرده ام می شناسی ؟ همان رهگذر تنها همان که روزی با روی باز به او سلام کردی نمی دانم چرا دگر سلامم را جواب نمی دهی ؟ ولی من باز هر صبح بعد از یک جدال سخت به رویت لبخند می زنم و به تو می گویم سلام چه حس سختی است که من برایت غریبم چه حس تلخی است که سلامم دگر هیچ...
-
سیب بچین حوا!
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 15:17
باز هم سیب بچین حوا! من خ س ت ه ا م بگذار از این جا هم بیرونمان کنند.....
-
افسوس
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 10:14
هوای دلم هوای بی بارانیست میان ازدحام آدمیان کسی به یادم نیست دل زمین خشک است سر تا سر قحطی آسمانیان چشم انتظارند اما حیف که خورشید مستقیم می بارد و از تابش باران خبری نیست که نیست کاش می آمد خبری از دل سنگین ابرها می آمد خبری از ریزش توام نم نم ها و غم ها اما حیف که خورشید مستقیم و بی امان می بارد آری مدام ذکر افسوس...
-
روی ...
شنبه 21 آبانماه سال 1390 15:11
روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن دل ستاره ی...
-
زندگی به مرگ گفت:
شنبه 21 آبانماه سال 1390 11:46
زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها...
-
وقتی از غربت......
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 17:10
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد مرغ امید من از شدت غم می میرد دل به رویای خوش خاطره ها می بندم باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد. وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره. .وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه...
-
دلتنگ
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 16:55
گاهی دلتنگ میشوم... گاهی دلم فریاد می طلبد از سر شادی ، از سر غم از سر دلتنگی... گاهی چشمانم را هدیه میکنم به هق هق های بسیار ! گاهی سرمای دستانم ، گرما را تمنا میکند. گاهی بغزهای مداوم مسیر زندگی را پر پیچ و خم میکند و دشوار ! گاهی دلتنگ میشوم... دلتنگ بی دقدغگی ... دلتنگ تمام روزهای کودکی ... دلتنگ لحظه های ناب...
-
آنجا و اینجا ...
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 11:20
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم... هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! نمی دانم ، مشکل در...
-
...
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 16:59
خدایا این چه رسمیست؟ چرا دنیا پر از دلتنگیست ؟ چرا در کنار هم نیستیم و در حسرت .... دلتنگیم ؟ شنیدم که میگویند: مهم در کنار هم بودن نیست.... مهم در یاد هم بودن است.... اما تنها به یاد هم بودن ، پر از دلتنگیست.... پس چه فایده دارد به یاد هم بودن ها...وقتی دلتنگی! ! ؟ من اینگونه می اندیشم ...... هم باید در یاد هم بود و...
-
من و خدا...!
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 16:36
دیشب وقتی حالم گرفته بود و لب پنجره اتاقم ایستاده بودم و از اونجا داشتم به آسمون نگاه میکردم آروم چشمام و بستم.. وقتی ذهنم یکم آروم شد دیدم خدا داره از دور میاد پیشم!منم با حالت عصبانیت گفتم: خدایا تو مگه بنده هات رو دوست نداری؟!مگه بعد از دمیدن روحت تو جسم مون ما رو اشرف مخلوقاتت نکردی؟! پس چرا داری اذیتم میکنی یا به...
-
عید قربان
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 16:14
عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مى کند تا سبکبال شود. یا صاحب الزمان (عج) توکه یک گوشه...
-
خدا ...
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 16:32
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا منو یادت رفته
-
....
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 09:42
در میان آنچه نوشته اند شگفت ترین است ، دفتر عشق هوشیارانه به خواندنش نشستم ورقی چند در وصف شادی و همه دفتر پر ز غم ؛ فصل پر حجمی برای وصف هجران بخش کوتاهی نشان از وصل یاران ، بی نتیجه تا به پایان سخن از رنج دوری ، اشک و غم تا ابد شرح و حواشی صد مجلد پشت هم با همه اوصاف اما ، ای نظامی آن که ره یافت و پیمود تویی ، چه...
-
سـر گـیـجـه ...
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 09:33
امـروز تنـهایی ام بـه تـوان تنـهایی تـاریخ رسیده است شک لعـنتی ات را بـه کـوزه ها بـسپار بیـا بـگو تـمام آنچه را دیگران گفـته بـودنـد ، نـمی گـویی بیـا بـگو بلدی دست دراز کـنی و عـریـضه ای کـه نـوشته ام را زیـر بالشت خـدا بگذاری بیـا بـگو کـه بی خیال حـرفـهای چـرت دیگـران شده ای یـعنی بی خیال ایـن داستان های تـکراری...
-
نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند! ....
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 09:18
اگر تو روی نیمکتی این سوی دنیا تنها نشسته ای و همه آنچه نداری کسی است... , شاید آن سوی دنیا روی نیمکتی دیگر کسی نشسته است که همه آنچه ندارد تویی... نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند! ....