گوشهایم را می گیرم ...
و چشم هایم را می بندم ...
و زبانم را گاز می گیرم ...
ولی ...
حریف افکارم نمی شوم ...
چقدردردناک است فهمیدن ...

زندگی یعنی :
بخند٫ هر چند که غمگینی !
ببخش٫ هر چند که مسکینی!
فراموش کن ٫هر چند که دلگیری!
اینگونه بودن زیباست!
هر چند که آسان نیست!
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد
ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گرچه می خندم
ولی اندر سکوتی تلخ می گریم

گاهــی حجـم ِ دلــــتنـگی هایــم
آن قــــــدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود...
... دلتنــگـم ...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد ...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید ...
دلتنگ ِ خود َم ...
خودی که مدتهــــــــاست گم کـر د ه ام ...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم !
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بـــار از دیار…
یک بـــار از یاد
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن
دلـتــنـــگــی
هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا
تمــــامـ شــد
دلـــــــــــم...!
خـــــــــــــــدایــــــــــــــا
.
.
.
.
خدایا...!
از ایـنـــــکه منــــو درحــــــــد
ایــــوب حســاب میـــکنی ممـــنونم
ولـــــی میــــشه بیــــخیــــال بشــــی
ادامه مطلب ...می گویند : شاد بنویس ...
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ... !!!

باران خیال جالبی ست
در ازدحام غصه ها
در اجتماع قصه ی پر غصه ی بی انتها
باران خیال مبهمی ست
وقتی خیالت درهم است
وقتی نگاهت ساکت و
وقتی لبانت بسته است
باران صدای عاشقی ست
وقتی که می بارد ولی
وقتی که چشمی خیس و تر

آرام می گیرد کمی
امشب هوا بارانی است
افکار من هم قاطی اند
چشم و لبانم خسته و
امشب دلم طوفانی است
چشمان من نمناک و سرد
امشب سکانس آخر است
آرام میمیرم ولی فریاد من طولانی است
یادت باشد؛
دلت که شکست، سرت را بالا بگیری؛
تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش؛
حواست باشد؛
دل شکسته، گوشههایش تیز است؛
صبور باش و ساکت؛
بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان تر؛
گاهی بازی زندگی اینگونه است؛
بازنده فقط کسی است که بازی نکند ...

بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما …
از چشـــــم هایشان معلوم است ؛
که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته …

دلـت کــه گــرفـتـه بـاشـــد ...
با صدای دســتـفــروش دوره گرد هــــم گــریــه می کنی چه برسد به اینکه
عصر جمعه هم باشد....!!!
مثل باران خاطراتت ماندنیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گرچه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم
تا ابد مهر و وفایت ماندنیست .
.jpg)
آنقدر به آدم های روی زمین بی اعتماد شده ام
که می ترسم،
وقتی از خوشحالی به هوا می پرم،
زمین را،
از زیر پایم بکِشند ...
هنوز هم وقتی دلم می گیرد
سر تکان میدهم و میگویم
بیخیال...
در حالی که میدانم؛
خیالم همیشه پر از خیال است!
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن
به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد
نه چون انسان که بعد از رفتن همدم
گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد

اینجـاست که میفهمی. . . کم آوردی. . .![]()

میگویند زمان طلاست.
دروغ میگویند زمان آتش است من چشیده ام
گذرا نیست.
ثانیه به ثانیه اش می سوزاند
و تا به شعله ات نکشد نمی گذرد.
خدایا...
من ترک تحصیل کردم!
میشه دیگه ازم امتحان نگیری؟!

لحظہ هاے سکوتم...
پر هیاهو ترین دقایق زندگےام هستند!
مملو از آنچہ ،
مےخواهم بگویم...
و
نمےگویم!!!
از خیابان ها،کوه ها ودشت هایی گذرکن که من گذر کردم....
اشک هایی رابریز که من ریختم...
دردها وخوشی های من را تجربه کن...
سال هایی را بگذران که من گذراندم...
روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم...
دوباره ودوباره برپاخیز ومجددا در درهمان راه سخت قدم بزن همانطور که من انجام دادم...
بعد،آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی...
-امان از خنده ای که لابلای آن
بغض دردناکی گلویت را بفشارد...

-حـال این روزهـای من
حال آفتابگردانیست
که در روز بارانی به دنیـا آمده ....
بـزرگ که میشــــوی….غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند،
دَرد هـایت نــیز!
غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی....

و مارا می آزمایی
درشرایط سخت
یکی پس از دیگری
ودیگری پس از دیگری!
وما خسته از این امتحانات
دنیای آزمون وخطایت،
سه ماه تعطیلی ندارد؟!!

فـَـصــل ِ امــتـِـحــــان است
و
مَـــن
جــُـز مــُـرور
...رنگــ ِ چشــــمــ ـــانت
..و
خـَـط کشـــیــدن زیــر ِ دلتنگـــــــی هــایَمـ
..هــیــچ دَرســـی نـَـدارمـــ

لــــــــحظه های ســــکوتم؛
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــملو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم....