اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت .
خوب است .. گاهی .. فرو روم در خود
شاید سر از مَنِ دیگری در آوردم
هــر آهـنـگـی کـه گـوش مـیـدهـم ، بـه هـر زبـانـی کـه
بـاشـد ، بـغـضـم را مـیـشـکـنـد . . . نـمـی دانـم . . .
بـغـضـم بـه چـنـد زبـان زنـده دنـیـا مـسـلـط اسـت !
لبخندی که بر لبانم نشسته است ؛
به اصرار عکاس نشانده ام ...وگرنه من کجا و واژه ی سیب کجا ....
بارآخر،من ورق را بادلم 'برمیزنم!
باردیگرحکم کن!
اما نه بی دل!با دلت،دل حکم کن!
حکم دل: هرکه دل دارد بیاندازد وسط!
تاکه ما دلهایمان را روکنیم!دل که روی دل بیافتاد، عشق حاکم میشود!پس به حکم عشق،بازی میکنیم!این دل من!روبکن حالادلت را..!
دل نداری؟'بر بزن اندیشه ات را..!
حکم لازم:
دل گرفتن!دل سپردن! هردولازم!
وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد!
تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد،
اما حالا...........
باز هم باران بارید!
کاش دوباره زانوهایم زخم میشد...
هرروزبه خودم قول میدهم،
فردافراموشت کنم،
اما... ...
صبح که میشود،
فراموش میکنم...
تورانه...!
قولم را...!
پنجره راکه بازمیکنى،
دلم مى آیدولب طاقچه ى نگاهت مى نشیند!
میبینى؟!
دلم بى دام ودانه،جلدنگاهت شده است...!!!
این شعرآبى مىنشیندروى کاشى،
وقتى که معشوق غزلهایم توباشى،
برگرد...
شایدشعرآرامش بگیرد،
چیزى نمانده واژه را ازهم بپاشى..
سرراهت که میروی مراهم جمع کن بگذارپشت در…بدجورشکسته م!!
هی تو که رفتی!!!دم شما گرم.!!! امروز که داشتم به گذشته و حالم نگاه میکردم دیدم تبدیلم کردی به افسانه!!!مثل مجنون!!ولی خیابون گرد.افسانه شدم من هم.دم شما گرم باشه.....!!!...
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری که این دیوار را بشکنند...
اگه نتونستی کسی رو فراموش کنی بدون
هرگز از یادش نرفتی!
آدمها آنقدر زود عوض میشوند...
/span>
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنى به ساعتت نگاهى بیندازى
و ببینى چنددقیقه بین دوستى ها تا دشمنى ها فاصله افتاده است...!
زندگی یعنی...
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن.....
دیوانه وار عشق ورزیدن....
و عاقبت در حسرت آن چه دل میخواهد ومنطق نمیپذیرد مردن...****
من دلم خیلی چیزها می خواست
اما دیگر مهم نیست
قرعه کشی که تمام شد
تو به اسم کس دیگری در آمدی !
تقدیر جای خود...
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی ....!
و انگاه
که بر بلندترین قله هایش رسیدی
لبخند خود را
نثار تمام سنگریزه هایی کن
که
پایت را خراشیدند.....
وچه بدهکارم من به خودم،به ایمانم،
به روحم...بابت
تمام "دوستت دارم"هایی که نگفتم
و بلعیدمشان تا ثابت کنم روشنفکرم،
تا بگویم منطقی هستم
و نبودم!!
خیانت میکنم به خودم...
هنوز دوستت دارم...
آه ای خدا... خستهام از تظاهر به ایستادگی،از پنهان کردن زخمهایم،خستهام!
زور که نیست!
دیگر نمیخواهم بیدلیل بخندم و
وانمود کنم همه چیز رو به راه است...!
اصلا دیگر نمیخواهم بخندم
میخواهم لج کنم، با خودم، با تو، با همه ی دنیا
آری تنها پرنده ای که بال ندارد ولی میتواند پرواز کند ُ
انسان است .البته نه با هواپیما ...
پرواز با دوبال ظریف عقل و عشق .
با دوبال لطیف خیال واحساس .
کتاب پر است از حرفهای خودمانی زیباست .
باران حضورت که ببارد
تنهایی ام خشکســـــــــــــالی را تعطیل می کند
به حرمت قطراتی از جنس تو . . .
روی سنگ قبرم بنویسید:
آشفته دلی در این خلوت خاموش خفته است
بنویسید او زاده غم بود
حال آسوده گشته زغمهای جهان فراموش
خدا پرسید: می خورید یا می برید؟
من بدون درنگ پاسخ دادم، می خورم
چه می دانستم لذتها را می برند
حسرت ها را می خورند...
آدمیست دیگر..
یک روز حوصله ی هیچ چیز را ندارد...
دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور...
حسین پناهی
دوســــتت دارم هدیه ایست که هر قلبی فــــهم گرفتنش رو نداره قیمتی داره که هر کسی تــــوان پرداختش رو نداره جمله کوتاهیست که هر کسی لــــیاقت شنیدنش رو نداره
طبیبان بر سر بالین من اهسته میگفتد
که امشب تا سحر این عاشق دل خسته میمیرد
زهرجا بگذرد تابوت من غوغا بپا خیزد
چه سنگین میرود این مرده،از بس ارزو دارد
خدایا
از کدوم حرف ، کدوم جمله یا کدوم کلمه
شروع کنم به نوشتن حرف دلم ؟
آخه زبون دل با زبون آدما خیلی فرق میکنه
بغض گلمو گرفته ، داره خفه ام می کنه
نمیدونم چه جوری و از کجا شروع کنم به نوشتن درد دل هام ، حرفایی که توی دلم هست
انقدر سنگینه که انگشتام توان نوشتن ندارن
بعضی ها میان توی زندگیت
که فقط خاطره بشن
فقط خاطره
همین ....
دلتنگم ، بیشتر از گذشته ها
اینجور موقع ها چیزی رو نمیشکنم
توی این دلتنگی ها
زورم به تنها چیزی که میرسه
این بغض لعنتیه ....
ادامه مطلب ...