نشسته بودم
زانوهایم در آغوش کشیده شده
اشک میریختم
درون اتاقک تنهایی خودم
که دیوارهای آن آجر به آجر در حال بالا رفتن هستند
خدایا بنده ات را دریاب
شور و شعوری ارزانی دار
تا درک کنم
همه آنچه را که باید
پیش از آنکه خیلی دیر شود
پیش از آنکه دیوارها آنقدر بالا بروند
که راهی برای خروج نیابم


.jpg)


.jpg)
