شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید جدا کردم.
و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی :"
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی.
و من تنها برای دیدن ان چشمها تو را در دشتی از تنهایی و حسرت
رها کردم"
زیبا و دل نشین
از سری دل نوشته های ......