کاش می بودم ولی این گونه تقدیرم نبود،در قفس بودم ولی این جسم زنجیرم نبود
غصه می خوردم گه و گاهی دلم پرشور بود،درد بی عشقی و بی یاری نفس گیرم نبود
لحظه ای بی خود ز خود بودم ز هرچه بود و هست،خاطرات روز رفته سخت درگیرم نبود
من اسیر زلف او از بد دلم آزاد بود،مست چشمش بودم و این باده شبگیرم نبود
در میان آدمان بودم ولی راهم جدا،درد بی آرام او روزی فراگیرم نبود
کاش می بودم ولی این گونه تقدیرم نبود
کاش میماندم ولی از آسمان سیرم نبود