آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

احساس یخ زده

 

هنوز می سوزاندم

بی وفایی

هنوز دلتنگ می شوم

گاهی

راستی هنوزم یاد من میفتی؟

یاد آنکه تازه به بهار رسیده بود

تازه داشت شکوفه می کرد

اما تو رفتی

و شکوفه در سرمای تنهایی پژمرد

بی وفا فکر نکردی من بی تو چه می کنم؟

هنوز می سوزاندم ... هنوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد