
روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن
از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن
آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن
وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن
تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه
شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه
دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی
عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی
آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن
دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن
ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن
به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن
عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن
پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن!
مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن
دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن
رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن
عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن
قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن
روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن
سلام
مفهوم این شعرتون رو من در قالب نوشته ای کوتاه و به مناسبت عید غدیر تو وبلاگم نوشتم... خالی از لطف نیست!
پی نوشت: راستی چرا نظرات رو بعد خوندن حذف می کنید!؟
چون برگهای پاییزی
رویا هایم یکی یکی زرد شدند و
از شاخه های درخت آرزو به پایین ریختند
صدای خش خش آنها زیر قدمهای زمان را خوب میشنوم
من عاشقانه آنها را کاشتم هر کدام را با اشک چشمم پروراندم
شبها برایشان لالایی گفتم ...
حال تنها من ماندم و من ...
تنها نشان از آنهمه رویا و خاطرات
سلام
خوبین؟
دارم برا تخصص کم کم میخونم... اینه کمی شاید کم پیدا شدم!
سلام عزیزماه محرم رو بهت تسلیت میگم عزیزم خوشحال میشم سری بزنی.
با ی بغل تنهایی بروزم..
حتی به روزگار هم نمیشه اعتماد کرد چه برسه آدماش....!دور از جونتون
اینا همه دروغه عشقی اصلا وجود نداره !!!!!!!!!!!!!