را واژه ها بیرحم شده اند...
گاه نبودنت آنقدر سنگین است که نفسم بالا نمی آید...
این ابر، سرگردان بادی شوخ و شنگ است...
هر جا برود پایان ابر گریستن است...
حلقه کن بازوان مهربانت را...
این چهره تکیده دیگر به گرمای آغوش تو نیز رنگ نمی بازد...
همیشه گفته ام:
آستانه درد من بالاست...
نمیدانم این روزها از اوج تحملم سقوط کرده ام...
یا تو با تمام عظمتت به دردهایم تکیه داده ای...
لذت می بری...
همیشه گل می کاری...
گاه نمی شود به اعتبار شانه های خیس گریست...
صدا بزن...
تمام کوهها را...
خم شوند...
این درد دیگر روی شانه هایم جا نمی گیرد...
آغوشی هم باشد ...
می بارم و می روم...
..................................
وقتی میمیری.....
ناگهان همه عاشقت میشن و از خوبی هات میگن...
باور کن راست میگم!!!
شاید علت این باشد که دیر قدر هم را می فهمیم
شایدم سر خوشی زندگی از هم غافلمان کرده است
سلام لیلی جان تو که از ما خبر نمیگری!!!گفتم من بیام بهت سربزنم...با معرفت...عزیزم آپم منتظرتم...
سلام![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
حکایتها و شکایتها:
1- تولدتون مبارک
2- نمی نویسین نمی نویسین یهو میاین با چند آپ!!
3- این قالبو من داشتم جدیداً عوضش کردم شما الان گذاشتین!... در نوع خودش جالبه!
4- قبلاً بهم گفته بودین چرا بهم سر نمیزنید مثل گذشته!؟... ببینید دنیای مجازی دنیاییه که آدمها میان درد دلا و حرفای درونیشونو توش می نویسن و جذابیتش اینه که همو نمی شناسن و به نوعی با هم حرف میزنن!!... یادم میاد یه سری وبلاگ بودن که من هم لینکشون کرده بودم و هم بهشون سر میزدم اما در عوض اونا نه ما رو لینک کرده بودن نه به ما سر میزدن!!... خب تو این دنیای مجازی به نظر بنده ارتباط یکطرفه محکوم به فنا هستش و این بود که یه سری وبلاگا من جمله شما دیگه بهشون سر نمیزدم!!