روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در
اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله . من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما
هستید.
______________
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:شما برای چی می نویسید استاد؟ برنارد شاو جواب داد:برای یک لقمه نان
نویسنده جوان برآشفت که:متاسفم . برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم .
برنارد شاو گفت:عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم..
سلام لینک شدین..بازم سربزنید
سلام
بخاطر انگلیسی نوشتنم شرمنده
مدتی با گوشی میومدم نت و گوشی هم فارسی نداشت به اجبار
انگلیسی تایپ میکرده
تو را نمی دانم
ولی من
حرف ِ آخرم را با بغض خوردم ... !
سلام اشکالی نداره ببخشید جواب کامنت قبلی رادادم ولی نتم قطع میشه و ارسال نشد براتون واگه شما حرفتون را با خوردین ما با بغض فقط داریم نفس میکشیم و به قول خودتون که وانمود میکنیم که شادیم و زندگی می کنیم و هیچ کس هم نمی دونه در درون چه غوغایی است حالا بگذریم و...! فعلا بای