من در منتهای خضوع کوهم ٬ غم های فشرده شده آن قدر انباشته شده که به کوه رسیده است.
من دریایم ٬ صبر و سکوت من در برابر امواج حوادث آن قدر بی پایان است که به
دریا شبیه شده ام.من آسمانم ٬ بلندی طبعم و طیران روحم از آسمانها گذشته است .
و خاکم ... از خاک هم کمتر و ناچیزتر .فقیرم ٬ فقیر به تمام معنی .
تنهایم ٬ تنهایی که هیچ نظیری در عالم ندارد . از همه جا رانده و مانده ٬ بدبخت و مفلوک ٬ بی کس و بی نشان و بی چیز .
خدایا ٬ دیگر خسته شده ام . دیگر نمی خواهم زندگی کنم ٬ دیگر نمی خواهم کسی را ببینم ٬ دیگر خوش ندارم کسی را دوست داشته باشم .خدایا مرا ببر . دیگر بس است .
دیگر خسته شده ام ٬ دیگر طاقت ندارم ٬ همین آزمایش مرا بس است .
دریای صبرم خشک شده ٬ آسمان روحم به ستوه آمده ٬ این دنیا جای من نیست
به من اجازه ی ... .بگذار با وجدان راحت به سوی تو بیایم . تو این بدبختان محروم را کمک کن .
تو آنها را هدایت کن . تو آنها را کفایت کن و بگذار کمی در سایه ی رحمتت بیارامم.
توبه این جسم خسته و روح مرده ام رحم کن ... .
شهید چمران