دلتنگم ، دلتنگ کودکیم
دلتنگ تمام لحظه هایی که کنارم بودی و من سیر نگاهت نکردم
دلتنگ همۀ روزهای با تو بودنم ، که چه آسان از دست رفت
دلتنگ نگاه کودکانه مان....

و در حسرت یک نگاه دیگرم
ای کاش مرا فرصتی بود
تنها به اندازۀ یک بوسه

مستقل ترین زن جهان هم که باشی

وقت هایی هست

که دلت پر میزند برای کسی که برسد و بخواهد
...
که آرام رانندگی کنی

و شام ات را نخورده روی میز نگذاری و بروی

مسافر ترین زن دنیا هم

دست خطی می خواهد که بنویسد برایش

" زود برگرد "

طاقت دوری ات را ندارم!!!

از جداییمان برای هر که کسی گفتم
حق را به من داد
اما ...
اینها نمی دانند من حق را نمیخواهم
... حق که برای من تو نمی شود.....!

گاه فقط از کل دنیا ...

دلت یکی را میخواهد

و میدانی تا ابد هم که خدا خدا کنی بدستش نمیاری ....
...
میدانی که باید بگذاری و بگذری

مات شدم
از رفتنت !!
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!

باران کـه میبـارد
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود
راه می افـتم
بـدون چـتـر
من بـغض می کنـم
آسمـان گـریـه ..

دلـــت را
جــایـــی حـــوالـــی خـــدا " چهـــــــ ـار میــخ " کـــن
تـــا بـــا رفــتـــن ایـــن و آن
در نــــــرود !

آنقدر عرض کوچه را در انتظارت قدم زدم که یادم رفت کدام سمت کوچه بن بست است... حالا دیگر از هر طرف که بیایی فرقی نمی کند...غریبه ای....

بعد از مدت ها دیدمش!!!دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن...خودمو کنترل کردم وفقط لبخندی زدم....تو دلم گریه کردمو گفتم:......بی معرفت!!!دستای من تغییر نکردن...دستات به دستای اون عادت کردن.........